loading...
مانتره سرود اندیشه انگیز
Dara sharif بازدید : 124 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

پيرايه يغمايی

تصویر روی جلد کتاب «آوازهای روح نواز» نوشته ی هوشنگ جاوید«لالايی» نخستين پيمان آهنگين و شاعرانه ای است که ميان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامريی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پويد و تاثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گيرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و اين آرزوها آنچنان بی تشويش و ساده بيان می شوند که ذهن شنونده در اينکه آنها آرزو هستند يا واقعيت، بی تصميم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر اين شدن درمی ماند.

«لالايی»ها در حقيقت ادبيات شفاهی هر سرزمينی هستند، چرا که هيچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند. انگار دانستن لالايی و لحن ويژه ی آن - از روز نخست - برای روان زن تدارک ديده شده.
زن اگر مادر باشد يا نباشد، لالايی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نيست در خواندن آنها درنگ می کند، برای اين است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بيند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشيند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون اينکه از زمينه ی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه می کند. گوِيی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگيری اين ترانه های ساده، سفيد بگذارد.
شايد بتوان گفت که لالايی ها طيف های رنگارنگی از آرزوها، گلايه ها و نيايش های معصومانه ی مادرانه هستند که سينه به سينه و دهان به دهان از نسل های پيشين گذشته تا به امروزيان رسيده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، بگونه ای که تا کنون هيچ ترانه ی ديگری نتوانسته جایشان را بگيرد.
در حقيقت لالايی ها - اين ديرپاترين ترانه های فولکلوريک - آغاز گاه ادبيات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان ديگر تاريخی نيست، بلکه باستان شناختی است.

از دو بخشی که هنگام خواندن يک لالايی به دست می آيد؛ يعنی - آهنگ و شعر - آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن ِمادر است. زيرا آنچه از نظر شنيداری برای کودک گاهواره ای دارای بيشترين اعتبار است. ضرب آهنگ لالايی است، وگرنه همه می دانيم که شعر لالايی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دريافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گيرای مادر است که کودک را محظوظ می کند و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد؛ کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جويباری در گوش های کوچکش حظ و طراوت می ريزد.
از طرفی ديگر تجربه نشان می دهد که کودکان با اينکه با لالايی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را ياد نمی گيرند و کلا ذهن خود را موظف به فراگيری لالايی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آيند، هرگز لالايی را به عنوان ابزار خيال خود به کار نمی گيرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برايش لالايی نمی خوانند بلکه بيشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنيت بدهند. زيرا در هنگام بازی بيشتر می خواهند عروسک را دريابند، نه اينکه او را بخوابانند. اما اگر همين دخترکان بخواهند خواهر يا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان اسطوره ای مادرانه، حتما برايش لالايی می خوانند.

آهنگ لالايی ها نيز تناسب مستقيم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ايران مختلف است، از اين رو لحن زمزمه ی مادران نيز متناسب با آن متفاوت می شود. مثلا گاهواره هايی که در جنوب و نقاط مرگزی ايران برای خواباندن کودک بکار می رود، «ننو» نام دارد که بی گمان اين واژه از کلمه ی ننه گرفته شده [1] (چون گاهواره را مادر دوم کودک نيز می گويند.) ننوها را می بندند. چنانکه يک لالايی ملايری هم می گويد :

لالالالا کنم ايواره وختی         للوته بونم، شاخ درختی

که در مجموع يعنی غروب هنگام، تو را لالايی می گويم و للویت (= نانو = ننو) را بر شاخه ی درختی می بندم.(ترانه و ترانه سرايی، ص 186)
برای بستن ننو در اتاق معمولا دو ميخ طويله ی بزرگ به دو زاويه ی روبروی هم، به ديوار اتاق می کوبند و گهواره را که معمولا از جنس چرم يا پارچه ی سختی است، با طناب های محکم عَلـَم می کنند. وسعت تاب اين گاهواره بسيار زياد است، يعنی با يک تکان دست، از اين سوی اتاق تا آن سوی ديگر تاب برمی دارد و گاه صدای تاب گهواره و حتا صدای کليک ميخ طويله با زمزمه ی لالايی می آميزد، که حال و هوای خوشی بوجود می آورد.

اما گاهواره های شمالی، که به آنها گاره (= گهواره) می گويند، از چوب است و زير آن حالت هلالی دارد و تقريبا هم سطح زمين است. تکان های «گاره» کوتاه و پشت سر هم و مقطع است.
اما بخش دوم يعنی شعر لالايی از آن  مادر است، زيرا مادر با خواندن لالايی در حقيقت با کودک گاهواره ای خود گفتگو می کند و اگرچه می داند که او سخنش را نمی فهمد، اما همين قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برايش کافی است. شعر های لالايی ها اگرچه بسيار ساده است و گاهگاهی هم از وزن و قافيه خارج می شود، اما از نظر درون مايه ی احساسی بسيار غنی و همواره حامل آرزوهای دور و نزديک مادر است و از نظر مضمون نيز چندان بی زمينه نيست، بطور کلی لالايی ها را می توان به شيوه ی زير دسته بندی کرد :

1. لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد :

لالالالا که لالات می کنم من       نگا (=نگاه ) بر قدوبالات می کنم من
لالالالا که لالات بی بلا باد        نگهدار  شب  و  روزت  خدا  باد  !

(فرهنگ عاميانه ی مردم ايران، ص. 217)

لالاييت می کنم خوابت نمياد            بزرگت کردم و يادت نمياد
بزرگت کردم و تا زنده باشی          غلام حضرت معصومه باشی

(ترانه و ترانه سرايی، ص. 191)

2. لالايی هايی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملا برود، و با سواد شود :

لالالالا عزيز ترمه پوشم            کجا بردی کليد عقل و هوشم
لالالالا که لالات بی بلا باد        خودت ملا، قلمدونت طلا باد !

(ترانه های ملی ايران - ص. 147)

لالالالا عزيز الله      قلم دس (= دست) گير، برو ملا      بخوون جزو کلام الله

(ترانه و ترانه سرايی- ص. 182)

3. لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد :

لای لای دييم ياتونجه           گؤ زلرم آی باتونچه
(= لالايی می گويم تا به خواب روی   ادامه می دهم تا ماه فرو رود)
سانه رم الدوز لری              سن حاصله يتوننچه
(= و ستاره ها را می شمارم     تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی)

(همان جا - ص. 187)

4. لالايی هايی که مادر در آنها به کودک می گويد که با وجود او ديگر بی کس و تنها نيست :

الا لا لا تو را دارم               چرا از بی کسی نالم ؟
الا لالا زر در گوش              ببر بازار مرا بفروش
به يک من آرد و سی سير گوش (= گوشت)

(تاريخ ادبيات کودکان ايران - ص. 29)

لالالالاگل آلاله رنگم             لالالالا رفيق روز تنگم
لالالالا کنم، خووت کنم مو        علی بووم و بيارت کنم مو
(= خوابت کنم من)               (= علی گويم و بيدارت کنم من)

(ترانه و ترانه سرايی - ص. 186)

5. لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش - چه دختر و چه پسر - بزرگ شود و همسر بگيرد و او عروسی اش را ببيند :

لايلاسی درين بالا          يو خو سو شيرين بالا
(= کودک نازم که لالايت سنگين است       خوابت شيرين است)
تانريدان عهد يم بودو       تو يو نو گؤ روم بالا
(= با خدا عهد کرده ام که      عروسی تو را ببينم)

(همانجا - ص. 186)

نمونه ی ديگر :

قيزيم بويوک اولرسن    بيرگون اره گيدرسن
(= دخترم روزی بزرگ خواهی شد       به خانه ی شوهر خواهی رفت)
الله خوشبخت ايله سين    بيرگون ننه ايله سين
(خدا تو را خوشبخت کند !         که روزی مادر خواهی شد)

(همانجا - ص. 188)

گاه در اين دسته از لالايی ها رگه هايی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد :

گل سرخ منی زنده بمونی           ز عشقت می کنم من باغبونی
تو که تا غنچه ای بويی نداری       همين که گل شدی از ديگرونی

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 773)

6. لالايی هايی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدرشناس زحمات او باشد :

لای لای د يم آد يوه      تاری يتسون داد يوه
(=لالايی گفتم به نام تو      خداوند ياور و داد رس تو باشد)
بويو ک اولسان بيرگون سن   منی سالگين ياد يوه
(روزی که بزرگ شدی    زحمات مرا به ياد آوری)

(ترانه و ترانه سرايی - ص. 187)

اما خود پيشاپيش می داند که کودک فراموش خواهد کرد :

لالاييت می کنم با دس (= دست) پيری         که دسّ مادر پيرت بگيری
لالاييت می کنم خوابت نمياد                    بزرگت می کنم يادت نمياد

(فرهنگ عاميانه ی مردم ايران - ص. 217)

7. لالايی هايی که مادر در آنها از نحسی کودک و از اينکه چرا نمی خوابد گلايه می کند. اين لالايی ها گاه لحنی ملامت بار و گاه عصبی و گاه طنز آميز دارد :

لالالالا گلم باشی               تو درمون دلم باشی
بمونی مونسم باشی           بخوابی از سرم واشی

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 775)

نمونه ی ديگر :

لالالالا گل پسته            شدم از گريه هات خسته ...

(همانجا - ص. 776)

نمونه ی ديگر :

لالالالا گل زيره            چرا خوابت نمی گيره ؟
به حق سوره ی ياسين        بيا يه خو تو را گيره
                        (= بيايد خواب و تو را فرا گيره)

(تاريخ ادبيات کودکان ايران - ص. 29)

گاهی در اين دسته از لالايی ها، مادر پای «لولو» را هم به ميان می کشد و از او کمک می گيرد. روانشناسی اين دسته از لالايی ها بسيار جالب است، چون مادر با شگردی که به کار می گيرد، لولو را از بچه می ترساند، نه بچه را از لولو ! و در ضمن يک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک می دهد. مثلا می گويد :
« لولو برو ! بچه ی ما خوب است. می خوابد.» يا « تو از جان اين بچه چه می خواهی ؟ اين بچه پدر دارد و دو شمشير بر کمر دارد.» و خلاصه چنين است و چنان :

لالالالالالالايی            برو لولوی صحرايی
برو لولو سياهی تو     برو سگ، بی حيايی تو
که رود من پدر داره      دوخنجر بر کمر داره
دو خنجر بر کمر هچّی     دو قرآن در بغل داره

(ترانه و ترانه سرايی - ص. 190-191)

نمونه ی ديگر :

برو لولوی صحرايی            تو از بچه چه می خواهی ؟
که اين بچه پدر داره               که خنجر بر کمر داره

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 775)

نمونه ی ديگر :

لالالالا گل چايی             لولو ! از ما چه می خواهی؟
که اين بچه پدر داره             که خنجر بر کار داره

(همانجا)

نمونه ی ديگر :

برو لولوی صحرايی         تو از روُدم چه می خواهی؟
که رود من پدر داره            کلام  الله  به  بر  داره

(گذری و نظری در فرهنگ مردم - ص. 33)

8. در دسته ی ديگری از لالايی ها مادر افزون بر آنکه کودک را با کلام ناز و نوازش می کند، لالايی را به نام او مُهر می زند :

لالالالا گلم باشی         انيس و مونسم باشی
بيارين تشت و آفتابه     بشورين روی شهزاده
که شاهزاده خداداده      همون اسمش خداداده

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 773)

نمونه ی ديگر، ترجمه ی يک لالايی ترکمنی :

اسم پسر من آمان است
کوه های بلند را مه فرا می گيرد
انگشتری يارش
هميشه در انگشتش است
بچه ی من داماد می شود
در هر دستش يک انار نگه می دارد
وقتی که در جشن ها می گردد
دختر ها به او چشم می دوزند ...

(تاريخ ادبيات کودکان ايران - ص. 32)

9. دسته ای از لالايی ها واگويه ی داستان کوتاهی است، از اين رو طولانی تر از يک لالايی کوتاه چهار خطی است :

لالالالا گل نسری (= نسرين) / کوچه م (به کوچه ام) کـَردی درو بسّی (= بستی) / منم رفتم به خاک بازی / دو تا هندو مرا ديدن / مرا بردن به هندسون / به سد نازی بزرگم کرد / به سد عشقی عروسم کرد / پسر دارم ملک جمشيد / دختر دارم ملک خورشيد / ملک جمشيد به شکاره / ملک خورشيد به گهواره / به گهواره ش سه مرواری (مرواريد) / کمربندی طلا کاری / بيا دايه، برو دايه / بيار اين تشت و آفتابه / بشور اين روی مهپاره / که مهپاره خداداده

(فرهنگ عاميانه ی مردم ايران - ص. 218)

اين لالايی توسط شاعر معاصر منصور اوجی به اين صورت هم ضبط شده است :

سر چشمه ز او (= آب) رفتم / سبو دادم به خو (= خواب) رفتم / دو تا ترکی ز ترکسون (= ترکستان) / مرا بردن به هندسون (=هندوستان) / بزرگ کردن به سد نازی / شوور (= شوهر) دادن به سد جازی (= جهازی) / لالالالا بابا منصور /  دعای مادرم راسون (= برسان) / دو تا گرجی خدا داده / ملک منصور به خو رفته / ملک محمود کتو (= کتاب، اشاره به مکتب) رفته / بيارين تشت و آفتابه / بشورين روی مهپاره

(کتاب هفته - شماره ی 13)

گاهی اين لالايی های داستان گونه ای، زمينه ی مذهبی دارند :

لالالالا - ی - لالايی / شبی رفتم به دريايی / درآوردم سه تا ماهی / يکی اکبر، يکی اصغر / يکی داماد پيغمبر / که پيغمبر دعا می کرد / علی ذکر خدا می کرد / علی کنده در خيبر / به حکم خالق اکبر

(ترانه و ترانه سرايی در ايران - ص. 192)

10. بسياری از لالايی ها از نظر جامعه شناسی ارزشی ويژه دارند. مثلا در بيشتر لالايی ها مادر ضمن نوازش کودک و مانند کردن او به همه ی گل ها - حتا گل قالی !- به اين اشاره دارد که پدر کودک بيرون از خانه است :

لالالالا گل قالی         بابات رفته که جاش خالی
لالالالا گل زيره         بابات  رفته  زنی  گيره

(همانجا - ص. 183)

لالالالا گل نازی         بابات رفته به سربازی
لالالالا گل نعنا           بابات رفته شدم تنها
لالالالا گل پسته         بابات رفته کمر بسته
لالالالا گل خاشخاش    بابات رفته خدا همراش
لالالالا گل پسته         بابات بار سفر بسته
لالالالا گل کيشميش    بابات رفته مکن تشويش

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 773)

يا در اين لالايی که مادر شادمانی خود را از آمدن مرد خانه به کودک ابلاغ می کند :

لالالا گل سوسن       بابات اومد چش ام (= چشمم) روشن

(همان جا)

اين لالايی ها افزون بر آن که به پيوندهای عاطفی ميان زن و شوهر اشاره می کنند، نشانگر بافت خانوادگی و چگونگی وظايف پدر و مادر در آن زمان ها هم هستند؛ اينکه پدر برای فراهم آوردن هزينه ی زندگی بايد بيرون از خانه باشد و مادر مسوول امور داخل خانه و به ثمر رساندن کودکان است.

11. بعضی از لالايی ها - بی آنکه عمدی در آن به کار رفته باشد - اشاره ی واضح به روابط بازرگانی دوره ی خود دارد :

لالا لالا ملوس ململ       که گهوارت چوب صندل
لحافت چيت هندستون      که بالشتت پَر سيستون
لالا ای باد تابستون        نظر کن سوی هندستون
بگو بابا عزيز من     برای رودم کتون (= کتان) بستون

دکتر باستانی پاريزی در مورد اين لالايی کرمانی می گويد :

«اين ترانه، اشاره ی جالبی دارد به کالايی که از سيستان به کرمان آمده و آن پر قوست. سيستان به علت وجود هيرمند و درياچه ی هامون، مرکز تجمع قو و مرغابی و پرندگان ديگر دريايی بود و سال ها مردم سيستان علاوه بر حصير بافی از جگن، کالای عمده ای را که صادر می کردند پر بود و اين پر از طريق راه ميان بُر ميان سيستان و خبيص (شهداد کنونی) حمل می شد.»

(ترانه و ترانه سرايی - پانويس ص. 191)

12. بعضی از لالايی ها به موقعيت جغرافيايی شهر و خانه ی کودک اشاره می کند. مانند لالايی زير از اورازان که نکته ای فلسفی را نيز در خود پنهان دارد و مادر ضمن خواندن آن به کودک هشدار می دهد که عمر به شتاب آب روان می گذرد :

بکن لالا ، بکن جون دل مو (= من)          شمال باغ ملا، منزل مو
شمال باغ ملا نخلسونن(= نخلستان است)   که عمر آدمی آب روو نن (= روان است)

(همان جا - ص. 184)

 13. در بعضی از لالايی ها که از مفهوم عميق و زيبايی سرشارند، مادر آنگونه با کودک گهواره ای خود درد دل می کند و از غم ها و نگرانی های خود به او می گويد که انگار با يک آدم بزرگ روبروست. مانند لالايی زير که نشانگر آن است که پدر مرده و فرزند روی دست مادر مانده. در اين لالايی مادر از اندوه اين عشق از دست رفته و از تنهايی ناگزيرش برای کودک شِکوه می کند. اين لالايی با تمامی لطافتی که دارد بيانگر يک زندگی به بن بست رسيده است :

گلم از دس (= دست) برفت و خار مونده      به من جبر و جفا بسيار مونده
به دستم مونده طفل شيرخواری                 مرا اين يادگار از يار مونده ...

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 774)

يا اين لالايی ديگر که از بی وفايی ها و تنگناها حکايت دارد :

لالالالا عزيزم ، کبک مستم       ميون (= ميان) هرچه بود دل بر تو بستم
لالالالا که بابات رفته اما                من بيچاره پابند تو هستم ...

(همان جا)

14. بسياری از لالايی های کردی، بلوچی، آذری و ديگر نقاط ايران به سبب گويش محلی خود نگهدارنده ی زبان سرزمين خود هستند و واژگان و اصطلاحاتی که در آنها به کار رفته قابل درنگ است. اين لالايی ها اگر با گويش خود خوانده شوند حال و هوای پر شوری به دست می دهند و برگردان آنها نيز تا حد گيج کننده ای زيباست از قبيل اين لالايی بلوچی که تکرار ترجيع بند «... در خواب خوش فرو روی» آن را دلنشين تر می کند :

لولی لول ديان لعل ءَ را          (من فرزند همانند) لعل خود را  لالايی می دهم
لکّ مراد کسان سالءَ را         (چون برای او) صدها هزار آرزو دارم ، و (او هنوز) کودک است
لولی لول ديان تراوشين واب      تو را لالايی می دهم (تا) در خواب خوش فرو روی
وشّين واب منی دراهين جان      خواب خوش (ببينی و) جان سالم من (فدای تو باد !) ای همه ی وجودم

لولی لول ديان تراوشين واب        تو را لالايی می دهم (تا) در خواب خوش فرو روی
لکّ مراد کسان سالءَ را          (چون برای او) صدها هزار آرزو دارم، و (او هنوز) کودک است
دردپين شکر گال ءَ را              (لعل من) دهان دُر گونه دارد و سخنانی شکر وار دارد
لکّ مراد کسان سالءَ را           (چون برای او) صدها هزار آرزو دارم، و (او هنوز) کودک است
وش بواين ز باد مالءَ را           (لعل من) مثل زباد بوی خوش می دهد
بچّ گون خدايی دادان               فرزندم هديه ی خداوند است
من اچ خالقءَ لولو کون           و من از خداوند تنها خواهان اوهستم ...


(ترانه و ترانه سرايی - ص. 185)

يا ترجمه ی اين لالايی بسيار زيبای ترکی که معنايش درنگ می طلبد :

از سر و صدای لالايی من
مردم از خانه ها گريزانند
هر روز يک آجر می افتد
از سرای عمر من

(تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص35)

در لالايی خصلتی است که آن را تنها روان زنانه دريافت می کند. مادر لالايی را از خود آغاز می کند و در آن لحظه به جز کودک و گهواره و حال دل خويش به چيز ديگر نمی انديشد. او روايت دل خود را می خواند ممکن است اين روايت قصه ی جامعه باشد، ممکن است نباشد. حتا اگر هم باشد اين مادر نيست که آن را به جامعه تعميم می دهد، بلکه خود لالايی است که قصه ی ديگران هم می شود. از اين رو بسياری از شاعران مرد که سعی کرده اند، لالايی بسرايند، در اين زمينه موفق نبوده اند چرا که لالايی را از اجتماع آغاز کرده اند يا به زبان ساده تر لالايی را دستاويز گفته های اجتماعی خود کرده اند که از خصلت اين ترانه های ساده بيرون است.
در ميان لالايی های سروده شده توسط شاعران مرد که حضور اين خصلت را دريافته اند، می توان تنها به لالايی دکتر «قدمعلی سرامی» شاعر معاصر اشاره کرد که از احساسی شگفت انگيز برخوردار است. دريغمان می آيد که از کنار اين لالايی ناخوانده بگذريم پس نوشتار را با يادآوری بخشی کوتاهی از آن به پايان می بريم :

سوزنم شعاع خورشيد و
 نَخَم رشته ی بارون
 از حرير صبح روشن
        می دوزم پيرهن الوون
        واسه تو بچه ی شيطون
        لالالالا
              لالالالا
پيشونيت آينه ی روشن
دوتا چشمات،
        دو تا شمعدون
بسه مهتاب تو ايوون
ديگه چشمات و بخو ابون
لالالالا
      لالالالا


پانوشت :

^ [1] به نقل از دکتر قدمعلی سرامی، مقاله ی «چگونه با بچه ها ارتباط برقرار کنيد»، روزنامه ی همشهری - شماره ی 3140 - دوشنبه 27 مرداد 1383.
در تاييد اين سخن در وبلاگ کوهبنان - همنام کوهبنان (جايی در قسمت شمال غربی استان کرمان) شعری به نام «شعر قديمی» از آقای نيکخواه، به گويش آنجا وجود دارد که چند بيتی از آن عينا نقل می شود :

شعر قدیمی

دلم می خوا بگم شعر قدیمی            اَ چوپونی و اَ کار زعیمی
جوونای قدیمی شاخ شمشاد            سبیلاشون نبید هشوَخ پرِ باد
وَ پاشون بید تُمون، وصله داری    اَ هِشکی هم نداشتن ننگ و عاری
وَ پاشون جفت گیوه طاق سال بید     نداشتن پول اگر داشتن حلال بید
به جای لفظ مامان بید ننو              به آبجی هر کسی می گفت دادو
برادر اون  زمونا بید کاکا                به جا بابا بزرگا بید باشا

Dara sharif بازدید : 140 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

اشه ون

اشه ون کسی است که اشویی را در زندگی به کار می برد،اشویی به معنی پاکی ،درستی ونیکی است.اشو زرتشت می فرمایند:

بهترین زندگی برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خود کنند.

خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.

نیکی و سود خویش را در زیان دیگر کسان مخواه.

آن چه را که می‌شنوید با عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آن گاه بپذیرید.

برای آدمی ‌در زندگی، هیچ خیری بالاتر از پاکیزگی نیست. این پاکیزگی همان است که از قانون اهورمزدا به دست می‌آید، و پاکی و پاکیزگی قانون دین من است.

کار نیکی که برای دیگران انجام می‌دهید، وظیفه نیست بلکه یک نوع لذت است که برای شما سلامتی و آرامش خاطر به ارمغان می‌آورد.

Dara sharif بازدید : 91 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
خس وخاشاکی که گوشه حیاط ریخته شده را به دیده حقارت نگاه نکنید این لانه ی دو پرستوی عاشق بود که از سحر تا شام با آوای شاد عاشقانه به دنبال آب و دانه بودند وآماده برای پرورش جوجه ها و طوفان روزگار آنها را از هم پاشاند، شاید خانه دوست برای پرندگان بود.

وقتی نشانی سهراب سپهری را خواندم،خوب متوجه نشدم خانه دوست کجاست؟

نشاني :

"خانه دوست كجاست؟" در فلق بود كه پرسيد سوار.

آسمان مكثي كرد.

رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن‌ها بخشيد

و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:

"نرسيده به درخت،

كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است

مي‌روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در مي‌آرد،

پس به سمت گل تنهايي مي‌پيچي،

دو قدم مانده به گل،

پاي فواره جاويد اساطير زمين مي‌ماني

و تو را ترسي شفاف فرا مي‌گيرد.

در صميميت سيال فضا، خش‌خشي مي‌شنوي:

كودكي مي‌بيني

رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او مي‌پرسي

خانه دوست كجاست

صبح زود از خانه بیرون زدم، خیلی وقت بود که به پارک نزدیک خانه نرفته بودم. تعدادی از دوستان و دانش آموزان قدیمم ورزش صبحگاهی می کردند. روی نیمکتی نشستم. بیژن را دیدم دکترای مکانیک و شغل مهمی داشت. یاد اولین روزی که او را در هنرستان دیدم افتادم، پرسید:آقا ما می توانیم مهندس شویم؟ من راز موفقیت سقراط را به شرح زیر بازگو کردم:

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟

 سقراط به او گفت: "فردا به كنار نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم."

صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار رود رفت. سقراط از او خواست كه دنبالش به راه بیفتد.

جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و ‌به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ‌ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.

جوان نومیدانه تلاش كرد خود را رها كند، امّا سقراط آنقدر قوی بود كه او را نگه می داشت.

مرد جوان آنقدر زیرآب ماند كه رنگش به كبودی گرایید و بالاخره توانست خود راخلاصی بخشد. ‌ همین كه به روی آب آمد، اولین كاری كه كرد آن بود كه نفسی بس عمیق كشید و هوا را به اعماق ریه‌اش فرو فرستاد.

سقراط از او پرسید "زیرآب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا."

سقراط گفت: "هر زمان كه به همین میزان كه اشتیاق هوا را داشتی موفقیت رامشتاق بودی، تلاش خواهی كرد كه آن را به دست بیاوری؛

موفقیت راز دیگری ندارد."

در همان موقع ورزش تمام شد و بیژن، کوروش، حمید، سعید و تعدادی از دوستان به دور نیمکت من حلقه زدند و بعد از احوالپرسی به تجدید خاطرات پرداختند. گفتم سوالی دارم. خانه دوست کجاست؟

همه ساکت شدند و گفتند بازهم امتحان، ما آمادگی نداریم. گفتم شما همه دکتر و مهندس هستید و مسولان شهر، چرا آمادگی ندارید؟

همه دسته جمعی مدرسه را خانه دوست نامیدند.

گفتم پس بیایید مدارس را زیبا و آباد کنیم و بگونه ای برخورد کنیم که دانش آموز با بکار گرفتن آخرین تکنولوژی آموزشی و با بازار کار بهتر، امید عشق به تحصیل بیشتری داشته باشد و با همان اشتیاقی که از مدرسه خارج می شود، صبح به مدرسه بیاید.

همه تصمیم گرفتند گروهی باهم تشگیل دهند و راه حل عملی تهیه و به دست اندر کاران تقدیم کنند.
Dara sharif بازدید : 102 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

جشنآبان گان چهارم آبان خجسته باد.

در فرهنگایرانیان قدیم و زرتشتیان امروز روز آبان، از ماه آبان جشن آبان گان برپا مى شود.

آبانبه نام آب و فرشته آب است. این فرشته به نام «برزیزد» نیز خوانده مى شود. در اوستا«اپم نپات» و در پهلوى «آبان» گفته مى شود. آب جمع باران است. در اوستا و پهلوى «آپ»و در سانسکریت «آپه» و در فرس هخامنشى «آپى» است. این عنصر مانند عناصر اصلى (آتش،خاک، هوا) در آیین مقدس است و آلودن آن گناه است و براى هر یک از آنها فرشته مخصوصىتعیین شده است.

بخشبزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت» می باشد به آناهیتا اختصاص دارد، در این یشت،او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده،کمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوشدر گوش، تاجی با سد ستاره ی هشت گوش بر سر، کفش هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرینو پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهیتا گردونه ای دارد با چهار اسب سفید، اسب های گردونهی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.او در بلندترین طبقه ی آسمان جای دارد و بر کرانهی هر دریاچه ای، خانه ای آراسته، با سد پنجره ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد.او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می باراند.

نیایشگاههای آناهیتا معمولا در کنار رودها برپا می شده و زیارتگاه هایی که امروزه کنار آن هاآبی جاری است، می توانند بقایای آن نیایشگاه ها باشند.آثار به جا مانده ازمعابد آناهیتا امروزهقلعه دختر نامیده می شوند.

آناهیتاهمتای ایرانی «آفرودیت»، الهۀ عشق و زیبائی در یونان و «ایشتر»، الهۀ بابلی، به‌شمارمیرود.

بیرونىدر آثار الباقیه در مورد جشن آبانگان چنین مى نویسد: «... و آن عیدى است که به واسطهتوافق دو اسم، آبانگان مى گویند. در این روز «زو» پسر تهماسب از سلسله پیشدادیان بهپادشاهى رسید و مردم را به کندن نهرها و تعمیر آنها امر کرد و در این روز به کشورهاىهفتگانه خبر رسید که فریدون، بیوراسب (ضحاک) را اسیر کرد و خود به پادشاهى رسیده وبه مردم دستور داده است که خانه و زندگى خود را مالک شوند.»

تاریخبلعمی و طبری نیز نوشتند: که بیرون راندن افراسیاب از مملکت پارسیان به روز آبان درماه آبان بود

در روایتدیگری آمده است که پس از هشت سال خشکسالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و ازآن زمان جشن آبانگان پدید آمد.

ما زرتشتیاننیز در این روز همانند سایر جشنها به آدریان‌ها (آتشکده‌ها) میرویم و پس از آن برایگرامیداشت مقام فرشتۀ آبها، به کنار جوی‌ها و نهرها و قناتها رفته و با خواندن اوستایآبزور (بخشی از اوستا که به آب و آبان تعلق دارد) که توسط مؤبد خوانده میشود، اهورامزدارا ستایش کرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری آن را کرده و پس از آن به شادی میپردازیم.

در جشنآبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه‌ها، فرشتۀ آب را نیایش میکنند.ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) میشمردند و هیچگاه آن را آلوده نمیکردند و آبی را کهاوصاف سه‌گانه‌اش (رنگ — بو — مزه) دگرگون میشد برای آشامیدن و شستشو به‌کار نمیبردند.

«هرودوت»می‌آورد :

    … ایرانیان در میان آب ادرار نمیکنند، آب دهانو بینی در آن نمی‌اندازند و در آن دست و روی نمیشویند …

«استرابون»جغرافیدان یونانی نیز می‌آورد

    … ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمیدهندو در آن لاشه، مردار و آنچه که نا پاک است نمی‌اندازند …

ما زرتشتیانایزد آناهیتا را مکل آبهای جهان می شناسیم ،با استفاده بهینه در مصرف آب ،جلوگیری ازآلودگی آب وتلاش برای آبادانی وتوسعه سعی می کنیم با دیو خشک سالی در ستیز باشیم.

 

Dara sharif بازدید : 102 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
                                                                

             

من فکر می کنم پس هستم . « دکارت »

من طغیان می کنم پس هستم . « کامو »

***

جام دریا از شراب بوسه خورشید لبریز است،

جنگل شب تا سحر تن شسته در باران،

خیال انگیز !

ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون این خمخانه سر مستیم

در من این احساس :

مهر می ورزیم،

پس هستیم

فریدون مشیری در 30 شهریور 1305 ش،در تهران به دنیا آمد.جد پدری او ازسرداران نادر شاه افشار و پدرش ابراهیم مشیری افشار کارمند اداره ی پستبود.مادر فریدون،اعظم السلطنه ملقب به خورشید،به شعر و ادب علاقه مند بودو حتی گاهی نیز شعر می سرود.فریدون در سال 1324 ش،یعنی در سن 18 سالگی در وزارت پست و تلگراف،مشغول به کار شد و این کار را به مدت 33 سال،یعنی تا سال 1357 ادامه داد.او در رشته ی ادبیات پارسیدانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد،اما کار اداری از یک سو و کارهایمطبوعاتی از سوی دیگر،باعث شد تا در ادامه ی تحصیلش مشکلاتی به وجود آیدتا جایی که ناچار به ترک تحصیل شد.

فریدون مشیری سرانجام در 3 آبان  1379 بر اثر ابتلا به سرطان، در سن 74سالگی دارفانی را وداع گفت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

                                                           

Dara sharif بازدید : 129 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
         باغ پاییزی اخوان ثالث

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناكش
باغ بی‌برگی، روز و شب تنهاست،
با سكوت پاك غمناكش.

 

ساز او باران‌، سرودش باد
جامه‌اش شولای عریانی‌ست
ور جز اینش جامه‌ای باید،
بافته بس شعلة زر، تار پودش باد

 

گو بروید یا نروید هر چه در هر جا كه خواهد یا نمی‌خواهد،
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست

 

گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمی‌تابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمی‌روید؛
باغ بی‌برگی كه می‌گوید كه زیبا نیست؟
داستان از میوه‌های سر به گردون‌سایِ اینك خفته در تابوت پست خاك می‌گوید

 

باغ بی‌برگی
خنده‌‌اش خونی است اشك‌آمیز
جاودان بر اسبِ یال‌‌افشانِ زردش می‌چمد در آن
پادشاه فصل‌ها، پاییز.

" من و پاییز "      مهدی سهیلی

توهم،همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي!
تو بي برگي و من هم چون تو بي برگم
چو مي پيچد ميان شاخه هايت هوي هوي باد-
به گوشم از درختان هاي هاي گريه مي آيد
مرا هم گريه مي بايد-
مرا هم گريه مي شايد-


كلاغي چون ميان شاخه هاي خشك تو فرياد بردارد
به خود گويم، كلاغك در عزاي باغ عريان تعزيت خوان است
و در سوگ بزرگ باغ، گريان است


به هنگام غروب تلخ و دلگيرت-
كه انگشتان لخت نارون را دختر خورشيد مي بوسد
و باغ زرد را بدرود مي گويد-
دود در خاطرم يادي سيه چون دود-
به ياد آرم كه: با "مادر" مرا وقتي وداعي جاوداني بود
و همراه نگاه ما-
غمين اشك جدايي بود و رنج بوسه ي بدرود.


تو هم، همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي!
دل هر گلبنت از سبزه و گل ها تهي مانده-
و دست بينواي شاخه هايت خالي از برگ است
تنت در پنجه ي مرگ است
مرا هم برگ و باري نيست
ز هر عشقي تهي ماندم
نگاهم در نگاه گرم ياري نيست


تو از اين باد پاييزي دلت سرد است-
و طفل برگ ها را پيش چشمت تيرباران مي كند پاييز
كه از هرسو چو پولك هاي زرد از شاخه مي ريزند
تو مي ماني و عرياني-
تو مي ماني و حيراني.


الا اي باغ پاييزي
دل من هم دلي سرد است
و طفل برگ هاي آرزويم را
به دست نااميدي تيرباران مي كند پاييز
ولي پاييز من پاييز اندوه است-
دلم لبريز اندوه است.


چنان زرينه پولك هاي تو كزجنبش هر باد مي بارد-
مرا برگ نشاط از شاخه مي ريزد
نگاه جانپناهي نيست-
كه از لب هاي من لبخند پيروزي برانگيزد


خطا گفتم،خطا گفتم
تو كي همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي؟!
ترا در پي بهاري هست-
اميد برگ و باري هست
همين فردا-
رخت را مادر ابر بهاري گرم مي شويد-
نسيم باد نوروزي-
تنت را در حرير ياس مي پيچد-
بهارين آفتاب ناز فروردين-
بر اندامت لباس برگ مي پوشد-
هنرور زرگر ارديبهشت از نو-
برانگشت درختانت نگين غنچه مي كارد-
و پروانه مي شبنم ز جام لاله مي نوشد-
دوباره گل به هر سو مي زند لبخند-
و دست باغبان گلبوته ها را مي دهد پيوند.
در اين هنگامه ها ابري به شوق اين زناشويي-
به بزم گل، تگرگ ريز،جاي نقل مي پاشد-
و ابري سكه ي باران به بزم باغ مي ريزد
درختان جشن مي گيرند
ز رنگارنگ گل ها مي شود بزمت چراغاني
وزين شادي لبان غنچه ها در خنده مي آيد
بهاري پشت سرداري-
تو را دل شادمان بايد.


الا اي باغ  پاييزي!
غمت عزم سفردارد
همين فردا دلت شاد است-
زرنج بهمن و اسفند آزاد است
تو را در پي بهاري هست
اميد برگ و باري هست
ولي درمن بهاري نيست
اميد برگ و باري نيست


تو را گر آفتاب ناز فروردين
لباس برگ مي پوشد
مرا هرگز اميد آفتابي نيست
دلم سرد است و در جان التهابي نيست
تو را گرشادمانه مي كند باران فروردين-
مرا باران به غيراز ديده ي تر نيست.
تو را گر مادرابر بهاري هست-
مرا نقشي زمادرنيست.


تو كي همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي؟!
تو بزمت مي شود از تابش گل ها چراغاني
ولي دركلبه ي تاريك جان من-
نشان از كور سويي نيست
نسيم آرزويي نيست گل خوش رنگ و بويي نيست
اگر در خاطرم ابريست،ابر گريه ي تلخ است-
كه گل هاي غمم را آبياري مي كند شب ها
اگر بر چهره ام لبخند مي بيني
مرا لبخند اندوه است برلب ها
تو كي همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي؟!

Dara sharif بازدید : 188 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
«رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اينهمه راه آمده ايم
«سبزه ي خط تو ديديم و زبستان بهشت
بطلب کاري آن مهر گياه آمده ايم »
من آدم بهشتي ام اما درين سفر
حالي اسير عشق جوانان مهوشم
«سايه ي طوبي و دلجويي حور و لب حوض
به هواي سر کوي تو برفت از يادم »
«باغ بهشت و سايه ي طوبي و قصر حور
با خاک کوي دوست برابر نمي کنم »
«اي قصه ي بهشت زکويت حکايتي
شرح جمال حور زرويت روايتي »
«صحبت حور نخواهم که بود عين قصور
با خيال تو اگر بادگري پردازم »
وبه عشق ورندي و مي خواري و مفاخرت کنان با آواز بلند مي گويد که اين همه منصب از آن حور پري وش دارد :
«عاشق و رندم و مي خواره به آواز بلند
اين همه منصب از آن حور پري وش دارم »

بهشت دل حافظ

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟  
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار   
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟

و

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست؟
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
Dara sharif بازدید : 103 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)



از دیدگاه اسلام

از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شدهاست. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیدهاست و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آوردهاست.




مسلما کسانی که ایمان آورده‏اند، و یهود و صابئان و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می‏کند، خداوند بر هر چیز گواه است.





در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شدهاست. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شدهاست. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بودهاست.زرتشت نیز خود را پیامبر دانستهاست، آنجا که میگوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.» مسلمانان باور دارند که آموزههای اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت. این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر میدانند.

برخی مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانستهاند، و این اعتقاد امروزه در میان برخی از مسلمین کماکان برقرار است.

از دیدگاه آیین مانی آیین مانی زردتشت را از سیر پیامبرانی مانند بودا و عیسی میدانست که مانی در قله آن بود.دوگانهانگاری اخلاقی زردتشت که جهان را در جنگی حماسی بین نیروهای پلید و نیک میدید به آیین مانی نیز راه یافتهاست.آیین مانی عناصر دیگری را نیز از مزدیسنا قرض گرفتهاست هر چند بیشتر آنها یا از تعلیمات خود زردتشت نیستند یا کاربرد آنها در آیین مانی بسیار متفاوت با کاربرد آنها در مزدیسنا است.



Dara sharif بازدید : 134 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)


فروغ فرخزاد

آلبوم ایمان بیاوریم


دلم برای باغچه می سوزد
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می اید
حیاط خانه ی ما تنهاست
پدر میگوید
از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خود رابردم
و کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او مست میکند
و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و نا امیدیش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم میشود
و خواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای ساده ی قلبش را
وقتی که مادر او را میزد
به جمع مهربان و سکت آنها می برد
و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد ...
او خانه اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
و در پناه عشق همسر مصنوعیش
و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند
و بچه های طبیعی می سازد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده می شود
حمام ادکلن می گیرد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
آبستن است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صدای تکه تکه شدن می اید
و منفجر شدن
همسایه های ما همه در خک باغچه هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سر پوش می گذارند
و حوضهای کاشی
بی آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را
از بمبهای کوچک
پر کرده اند
حیاط خانه ما گیج است
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
Dara sharif بازدید : 89 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

image001.jpg

 

با زمانبندی صحیح آب خوردن اثر آن را در بدن خود بالا ببرید

  دو لیوان آب -- بعد از بیداری -- کمک می کند به فعال کردن ارگان های داخلی

   یک لیوان آب -- 30 دقیقه قبل از غذا -- هضم راحت غذا

  یک لیوان آب -- قبل از گرفتن حمام -- کمک می کند به کاهش فشار خون

   یک لیوان آب -- قبل از خواب -- به منظور جلوگیری از سکته مغزی یا حمله قلبی


image002.jpg 

 


 

 

Dara sharif بازدید : 91 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

امروزه

افراد بسیاری بدنبال و داروهای آرامشبخش هستند تا به نوعی از حجم استرس ها و فشارهای ذهنی روزمره بکاهند، اما ما فرمول آرامبخش زیر را پیشنهاد می کنیم.
چای سبز 100 گرم
گل گاوزبان 20 گرم
دارچین    20 گرم
بهار نارنج 20 گرم
گل سرخ 20 گرم
هل     5 گرم
جوز هندی به مقدار خیلی کم
تخم گشنیز 5 گرم
لیمو عمانی 10 گرم
چای ترش  5 گرم
--------------------------------------
معجون آرامش 205 گرم
 
 
خواص دارویی گیاهان فوق به شرح زیر می باشد

 

دارچین

دارچین رمز جوانی است و مصرف روزانه آن انسان را سلامت و جوان نگاه می‌دارد. دارچین برای زیاد شدن و بازیافتن نیروی جنسی نیز بکار می‌رود. کلیه را گرم می‌کند و ضعف کمر و پاها را از بین می‌برد و کم خونی را درمان می‌کند. دارچین بهترین دارو برای دردهای عضلانی است و جدیدا در آمریکای شمالی و کانادا کرمهایی به بازار آمده که دارای دارچین است و برای رفع درد بکار می‌رود. حتما تا بحال متوجه شده‌اید که بعد از خوردن دارچین همه چیز را زیبا می‌بینید و چقدر آرام هستید. این خاصیت دارچین است زیرا دارچین اثر آرام کنده و شادکننده دارد و از بسیاری از داروهای آرام بخش بهتر است. اثر مهم دیگر دارچین پایین آوردن تب می‌باشد و حتی امروزه دارچین را به صورت قرص و کپسول درآورده‌اند که به عنوان تب‌بر بکار می‌رود. دارچین رگها را باز می‌کند و اثر خوبی در گردش خون دارد. دارچین خاصیت عجیب دیگری دارد و آن قوی کردن مصونیت بدن در مقابل امراض است و حتی می‌توان گفت که اثر پنی سیلین و آنتی‌بیوتیک را به مقدر زیادی دارا است. اگر حس کردید که ضعیف شده‌اید و ممکن است مریض شوید چای دارجین را فراموش نکنید و حتی اگر سرما خورده‌اید یا ضعف شدید دارید چای دارچین بهترین دارو است. دارچین معده را تمیز و آرام و قوی می‌کند. بنابراین اگر ناراحتی معده دارید حتما از دارچین استفاده کنید. دارچین با این همه خواص طعم بسیار خوبی دارد. حتی اگر چای معمولی می‌نوشید آنرا با مقداری پودر دارچین بهم بزنید که طعم آنرا بهتر کند.

 

گل گاو زبان

·         گل گاو زبان و برگهای تصفیه کننده خون است.
· آرام کننده اعصاب است.
· عرق آور است.
· ادرار آور است.
· کلیه‌ها را تقویت می‌کند.
· سرماخوردگی را برطرف می‌کند.
· برای از بین بردن سرفه از دم کرده گل گاو زبان استفاده کنید.
· در درمان برونشیت موثر است.
· بی‌اختیاری دفع ادرار را درمان می‌کند.
· التهاب و ورم کلیه را درمان می‌کند.
· در درمان سرخک و مخملک مفید است.
· ضماد برگهای گاو زبان برای رفع ورم موثر است.
· برگهای گاو زبان را بپزید و مانند اسفناج از آن استفاده کنید.
· برگهای تازه گل گاو زبان دارای مقدار زیادی ویتامین
C می‌باشد و در بعضی از کشورها آنرا داخل سالاد می‌ریزند.

هل

 هل از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است.
1. چون هل بشکل قلب می باشد بنابراین تقویت کنده قلب است.
2. بادشکن بوده و گاز معده و روده را خارج می سازد.
3. تقویت کننده بدن است.
4. ادرار آرو است .
5. قاعده آور است.
6. مقوی سیستم هضم است.
7. باعث هضم غذا می شود.
8. زخم های دهان را برطرف می کند بدین منظور دم کرده هل را در دهان مضمضه کنید .
9. خوشبو کننده دهان است.
10. برای تسکین گوش درد ، گرد هل را در گوش بریزید.
11. برای برطرف کردن دل بهم خوردگی و تهوع ،از دم کرده هل استفاده کنید.
12. اشتها آور است.
13. تب را پائین می آورد.
14. معالج سرماخوردگی است.
15. برای تسکین درد رماتیسم مفید است.
16. ترشی معده را برطرف می کند.
17. ضد مسمومیت است.
18. برای رفع بیماریهای چشم مفید است
.

جوز هندی

 

دانه ی اين گياه و همچنين پوشش خارجی آن (Masic) از مواد محرک و مؤثر است. ولی ادامه ی مصرف آن خطرناک می باشد و مصرف 7 تا 12 گرم آن موجب مسموميت می شود. مصرف بی رويه ی اسانس موسکاد ايجاد رخوت و خواب عميق همراه با کاهش عمل رفلکس ها می کند. سمی بودن آن برای انسان بيشتر از حيوانات است. با توجه به موارد مسموميت که غالباً از مصرف موسکاد و اسانس آن پيش می آيد، بايد همواره اين نکان مورد دقت قرار گيرد که اولاً اگر مصرف آنها بی رويه و بيشتر از مقادير درمانی نباشد و ثانياً ادامه پيدا نکند بی خطر است.
موسکاد و پوشش خارجی آن علاوه بر مصارف درمانی در فرمول عده ای از فراورده های دارويی وارد می شود و به علاوه از ان در تهيه ی بعضی ليکورهای مقوی
قلب و هضم کننده استفاده می شود. بوردوموسکاد در استعمال خارج به صورت ماليدن بر روی عضو برای درمان رماتيسم به کار می رود.

 

چای سبز

 

چاي سبز خطر مرگ قلبي را كاهش مي‌دهد
چاي سبز خطر مرگ در اثر بيماري قلبي را بيش از بيست و پنج درصد كاهش مي‌دهد.

مصرف دم‌کردهٔ چای باعث تسریع حرکات تنفسی، سرعت در گردش خون، رفع خواب‌آلودگی، احساس تجدید نیرو، تقویت نیروی فکری، گوارش بهتر غذا و تعریق می‌شود از اینرو چای را هنگام خستگی، ضعف عصبی، میگرن، بیماری‌های قلبی و آسم می‌توان تجویز نمود.
در پژوهشهای امروزه مشخص شده چای ممکن است در کاهش خطر برخی بیماریهای مزمن عمده مثل سکته، حمله قلبی و بعضی سرطانها مفید باشد،

 

تخم گشنیز

دانه گشنیز را جز داروهای معدی ؛بادشکن ؛ضد سردرد می خوانند وعجیب نیست اگر نسخی از این دارو را در داروهای ضد ضعف معده ناراحتی های هضمی؛ سرگیچه های گوارشی؛ شروع آب مروارید؛ زکام مزمن وبالا خره ضعف حافظه می بینیم

 

 

بهار نارنج

بهار نارنج، داروى مؤثرى بر ضد ناراحتى هاى عصبى است و به عنوان آرام کننده و ضد هیجانات دستگاه عصبى عمل مى کند. سردردها و دل دردها را آرام مى سازد و در بدخوابى ها و بى خوابى هایى که ریشه عصبى دارند و دیگر ناراحتى هاى عصبى، به ویژه سردردهاى میگرنى کاربرد دارد. علاوه بر این ها، از این گیاه براى درمان دردهاى عادت ماهانه زنان، تقویت معده، تقویت قلب و مغز، تشویش، تشنج و تپش نامنظم قلب و تحریکات عصبى، و علیه حمله و غش استفاده مى شود.

 

گل سرخ

گلبرگهای آن اثر ملین ملایم دارد. از این‌رو برای رفع یبوست کودکان، اشخاص مسن و بیماران در دورۀ نقاهت مصرف دارد. اسانس گل سرخ چون دارای بوی مطبوع است از این جهت در عطرسازی اهمیت فراوان دارد. این گیاه بعنوان ضد افسردگی و اضطراب و درمان مشکلات پوستی و گوارشی مصرف می‌شود.

 

لیمو عمانی

خیلی ترش، خنک کننده، اشتها آور، ضدعفونی کننده، مقوی معده و موثر برای رفع عوارض کمی ویتامین .C

چای ترش

سبب کاهش فشار خون، باز شدن عروق می شود و از رشد سلول های سرطانی جلوگیری می کند.

امیدوارم از این معجون لذت ببرید
Dara sharif بازدید : 112 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

روزی دوباره

کبوتر هایمان را،

پیدا خواهیم کرد

ومهربانی،

دست زیبایی را خواهد گرفت .

روزی که کمترین سرود،

بوسه است.

روزی که دیگر ،

در خانه هایشان را نمی بندند

وقفل ، افسانه ای است

وقلب ،

برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن

دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف،

دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف

زندگی است

روزی که هر لب ،

ترانه ای است.

ترانه ای است ،

تا کمترین سرود، بوسه باشد.

روزی که تو بیایی

برای همیشه بیایی

ومهربانی ،

با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما

دوباره برای کبوترهایمان

دانه بریزیم
Dara sharif بازدید : 101 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
آن صداها به كجا رفت

صداهاي بلند

گريه ها قهقه ها

آن امانت ها را

آسمان آيا پس خواهد داد ؟

پس چرا حافظ گفت

آسمان بار امانت نتوانست كشيد

نعره هاي حلاج

بر سر چوبه ي دار

به كجا رفت كجا ؟

به كجا مي رود آه

چهچه گنجشك بر ساقه ي باد

آسمان آيا

اين امانت ها را

باز پس خواهد داد ؟


Dara sharif بازدید : 188 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
صبحدم مرغ چمن با گلِ نوخاسته گفت:
« ناز كم كن كه در اين باغ بسي چون تو شكفت!»
گل بخنديد كه: «از راست نرنجيم، ولي
« هيچ عاشق سخنِ سرد به معشوق نگفت!
« گر طمع داري از اين جامِ مُرصّع مِيِ لعل
« دُرّ و ياقوت به نوكِ مژه‌ات بايد سفت! »



تا ابد بوي محبت به مشامش نرسد

هر كه خاكِ دَرِ ميخانه به رخسار نرفت.
سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان
ساقيا مِي ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت!



در گلستانِ اِرَم، دوش چو از لطف هوا

زلف سنبل ز نسيم سحري مي‌آشفت
گفتم: «اي مَسْنَدِ جم! جام جهان‌بينت كو؟»
گفت: «افسوس كه آن دولتِ بيدار بخفت!»



اشك حافظ خِرَد و صبر به دريا انداخت.

چه كند؟ سوزِ غَم عشق نيارست نهف
ت!
Dara sharif بازدید : 199 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)


۲۹ آبان ۱۳۸۹
Image
بر نوجوانان است مادران، پدران و سالخوردگان جماعت را وادارند آنچه از آیین، مراسم، سنت و لهجه های شیرین روستایی خود به یاد دارند در گوش نونهالان خود نجوا کنند تا فرزندان آنها به این بی فرهنگی امروزه گرفتار نشوند.

با بودن ماهواره و اینترنت، کلاس های گوناگون و دلمشغولی نونهالان، دیگر جایی برای قصه و افسانه نمی ماند تا تهاجم به ما را شروع کنند. نمونه ای به دنبال می آید.
صمد بهرنگی یا ناشر مجموعه کامل قصه های بهرنگ چاپ چهارم 1388 انتشارات زرین در صفحه 307 می نویسد"مثلا زرتشتیان چون نمی دانستند که دنیا و آدم ها از کجا پیدا شدند، افسانه هایی ساختند و معتقد شدند که دنیا را دو خدا آفریده یکی اهریمن ... و دیگری هرمزد ... و با هم می جنگند تا هرمزد پیروز شود."

باید با درود به آن روانشاد، به ناشرش  گفت شما که می خواهید کار فرهنگی بکنید کمی اسطوره های ایران باستان را  مطالعه کنید و تهمت نزنید؟؟

ما زرتشتیان به گواهی گات ها به خدایی بی همتا به نام اهورا مزدا(هستی بخش بزرگ دانا) ایمان داریم، خدایی که در همه جا، در همه چیز تجلی دارد و هر چه را آفریده نیک و ستودنی هستند ولازم و ملزوم یک دیگرند. ایزدان سزاوار ستایش نه تنها خدا نیستند، بلکه ویژگی خاص خود را دارند، مثل ایزد مهر بیانگر پیمان و مهربانی است و فلسفه های شیرینی را به دنبال خود دارند.

آنچه که برای دیگران دلیل اشتباه شده، سپنتا مینو و انگره مینو است یعنی اندیشه نیک و اندیشه بد، دو همزادی که در گاتها به کار گرفته شده است، و در ادبیات مزدیسنا است و در ادوار تاریخ فرم گرفته اند، مثل بندهش که اسطوره های آفرینش در آن آمده یا وندیداد که در برهه ای از زمان مشکلات جامعه ما را حل کرده اند و بیشتر افسانه هایی هستند، شیرین ودلربا که باید همه مان بدانیم واگر شاهنامه از سرگذشت اهریمن و دیو و جادو و اژدها چشم می پوشید، امروز ماهم گذشته خود را فراموش کرده بودیم و اگر شاهنامه را می خوانیم، باید در اوستا و متن پهلوی و تاریخ به دنبال حقیقت واقعه بگردیم، آنوقت هوشنگ و فریدون و سیاوش وایرج جان می گیرند و واقعیت بیان می شود.

اعتقادات دینی ایرانی بر اینست که کیومرث(گویای میرا) را اهورا مزدابیا فرید و او مدت سی سال در کوه ها به تنهایی زندگی کرد، هنگام مرگ، نطفه ای بداد که آنرا نیروی خورشید بپرورید و در خاک نگه داشت. پس از چهل سال از محل آن نطفه ریواسی دو شاخه در روز مهرگان رویید و مشی و مشیانه به وجود آمدند، پس از پنجاه سال با نزدیکی آنهایک جفت نر و ماده پدیدار شدند و در مرگ کیومرث از اندام هایش فلزات به وجود آمد...

به باور ایرانیان باستان، جهان ابتدا به صورت ساکن بود. هرمزد (آفریدگار توانا) در بالاترین نقطه این عالم با دانش  و برتری در روشنایی مطلق قرار داشته و اهریمن، در پست­ترین نقطه و در تاریکی مطلق.  میان این دو نیز وای (باد) قرار داشت. در حقیقت، محل اسکان هرمزد و اهریمن، از یک سو متناهی و محدود بوده و از سوی دیگر، بی­کران و نامحدود.  میان این دو نیز تهی بود و بنابراین نمی­توانستند در هم ادغام شوند.  هرمزد با دانش بیکران خود می­دانست که اهریمن از وجود این جهان مینوی و روشنایی آگاه خواهد شد و در صدد نابودی آن بر خواهد آمد، لذا برای مقابله با او، آفریدگان خود را آفرید. این آفریدگان به مدت سه هزار سال در سکون و آرامش قرار  داشتند.

روزی اهریمن به مرز تاریکی دنیای خود آمده و هرمزد و روشنایی بیکران را به همراه آفریده­های زیبای آن دید و آنها را بسیار زیبا و نکو یافت.  از رشک و حسد برای نابودی آن حمله را آغاز نمود، اما چون ناتوانی خود را دید، به دنیای تاریکی خود بازگشت.

هرمزد هم که فرجام کار را دانسته و از تلاش اهریمن برای نابودی جهان با خبر بود، به اهریمن گفت: ای اهریمن، آفریدگان مرا یاری ده و ستایش کن تا به پاداش آن به بی­مرگی و نافرسودگی برسی. اهریمن که گمان می­کرد درخواست دوستی هرمز ناشی از ترس و ناتوانی اوست، جسارت به خرج داده و در پاسخ گفت، نه تنها آفریدگان تو را یاری و ستایش نمی­کنم بلکه تلاش خواهم کرد تا آنها را به نادوستی با تو و یکدیگر سوق داده و تو و آنان را بمیرانم.

هرمزد نیز که از سرانجام کار آگاه بود، می­دانست اگر برای این نبرد، مدت زمانی تعیین نکند، آنگاه اهریمن می­تواند به تهدیدات خود عمل کند، بنابراین رو به اهریمن نمود و مدت زمان نبرد را نه هزار سال تعیین نمود.  اهریمن نیز این مهلت را پذیرفت.  هرمزد می­دانست که از این نه هزار سال، سه هزار سال اول همه به کام هرمزد رفته، سه هزار سال بعدی، به نبرد میان هرمزد و اهریمن گذشته و سه هزار سال آخر نیز زمان از کار افتادگی اهریمن و نابودی او و مخلوقات او خواهد بود.  پس شروع به خواندن سرود مقدس نمود.  چون یک سوم آن را خواند، اهریمن از ترس، به خود پیچید.  وقت دو سوم آن خوانده شد، اهریمن به زانو افتاد و هنگامی که خواندن سرود مقدس به پایان رسید، اهریمن بی­هوش شده و به جهان تاریکی خود سقوط نمود. از این لحظه، سه هزار سال نخست شروع شد.

هرمزد می­دانست که سه هزار سال فرصت دارد تا سپاه روشنی و نیکی خود را برای مقابله با اهریمن و مخلوقات سیاه وی آماده کند.  او ابتدا زمان بی­کران را آفرید. این زمان بی­کران قدرتمند­ترین مخلوقات است.  بر همه چیز آگاهی دارد.  از این زمان بی­کران، زمان کرانه­مند (محدود) را به مدت دوازده هزار سال آفرید.  سپس ناآسانی را برای به دشوار افتادن اهریمن بوجود آورد.  آنگاه هرمزد از خودی خویش و از روشنایی مادی، آفریدگان خود را بوجود آورد.  تن آنان را از تن آتش روشن بوجود آورد.  سپس از روشنایی، راستگویی و از راستگویی، افزونگری را بوجود آورد و یعد تن بیکران را.  از تن بیکران، اهونور (سرود مقدس) و از اهونور سال را بوجود آورد که نیمی از آن روشن و نیمی از آن تاریک است و آن را به میزان 365 شبانه روز تعیین نمود.

هرمزد همه چیز را اول به صورت مینوی و بعد به صورت مادی بوجود آورد. او ابتدا، امشاسپندان را به تعداد شش تن آفرید که با خود او هفت تن می­شوند.  نخست بهمن را از روش نیک و روشنایی مادی، سپس اردیبهشت، شهریور، اسفند و سپس خرداد و امرداد را آفرید.  بعد به ترتیب، راستگویی، سروش، ماراسپند، نَریُسَنگ، رد بلند، رتوبرزیت، رشن راست، مهر ، اَهرِشوَنگ نیکو، پارَند، خواب، باد، دادمندی، دادخواهی و دفاع و سرانجام آشتی و افزونگری را بوجود آورد.

اهریمن نیز بعد از به هوش آمدن با کمک دیو جَه (زن بدکاره)، آفریدگان پلید خود را از تاریکی به نام­های اکومن (خشم)، اَندَر، ساوول، ناگهیس، ترومَد، تَریز و زَریز آفرید.

آنچه که ارائه گردید، تقابل نیروهای خیر و شر در باور ایرانیان باستان می­باشد.  آنان عقیده داشتند که خیر و شر را نمی­توان با هم آمیخت، در عین حال که هیچ حد و مرزی را هم نمی­توان برای آن مشخص نمود.  همچنین به پیروزی نهایی روشنایی و خیر اعتقاد داشتند.

نکته جالب اینکه منشاء تمامی آفریدگان دنیوی را از ذات مقدس نیکی و روشنایی می­دانستند. در حقیقت، استفاده از این ذات مینوی است که آنان را در مبارزه با اهریمن، به پیروزی سوق می­دهد.

به آفریدگان هرمزد دوباره نگاهی بیافکنید، سلاح مبارزه با شر، جهل و بدی را مرور نمایید.  چه زیبا، تشویق به کسب صفات نیک در اسطوره آفرینش (آن هم در 6000 سال پیش) گنجانده شده است؟

اول از همه زمان محدود.  یعنی برای کسب صفات نیک تا ابد فرصت نخواهیم داشت.

دوم، نا آسانی.  در حقیقت، با بیان این مطلب، چنین آمده که بدست آوردن هر چیزی در این دنیا نیاز به تلاش داشته و به آسانی بدست نمی­آید.

هرمزد از روشنایی بیکران، راستگویی را آفرید.  درجه و اهمیت راستگویی فقط یک پله از روشنایی بیکران که همان ذات مقدس آفریدگار است، پایین­تر می­باشد. بی جهت نیست که داریوش بزرگ، دروغ­گویی را از آفات بزرگ دانسته و از خداوند، بی پروا می­خواهد که کشورش را از دشمن، خشکسالی و دروغ محافظت نماید.

تعبیر زیبای پدید آمدن روز و شب استعاره­ای زیبا از تقابل روشنایی و تاریکی است، و باز هم عدالت در این امر رعایت شده.  نیمی از سال روشنایی و نیم دیگر آن تاریکی است.

زمان­های اعلام شده شامل نه هزار سال و یا عمر دوازده هزار ساله دنیا نیز به نظر من همگی حالت استعاره را دارند.  برخی اعتقاد دارند، دنیا در دوره­های 12 هزار ساله تجدید می­شود (تناسخ) برخی دیگر می­گویند مراد از سال، 365 روز نیست.  به نظر من، با توجه به سطح ادراک و  پیشرفت 7000 سال پیش، عدد دوازده هزار سال، به معنای زمان بسیار طولانی است که هرچند زیاد است، اما نامحدود نیست و پس از پایان گرفتن آن، زمان نابودی اهریمن آغاز خواهد شد. (اعتقاد به پایان زندگی دنیوی و پیروزی نهایی خوبی بر بدی در تمامی ادیان و مکاتب وجود دارد).

مورد دیگری که برایم خیلی جالب بود، انگیزه اهریمن برای از بین بردن دنیای مینوی هرمز می­باشد.  اهریمن پس از دیدن  هرمزد و مخلوقات زیبای او، دچار حسادت و رشک گردید و سپس تصمیم به از بین بردن آن گرفت.  در حقیقت، ایرانیان سرچشمه دشمنی را رشک بردن و نادانی می­دانستند، چه اگر اهریمن رشک نمی­برد و به فرجام کار آگاه بود، مهلت نه هزار ساله هرمزد را برای نبرد قبول نمی­نمود.

و البته، نیروی بزرگ و مثبت نیایش.  خواندیم که اهریمن تنها پس از سروده شدن یک سوم از سرود مقدس اهونور، در هم پیچید و نهایتاً مدهوش شد. نیایش و سپاس به درپاه آفریدگار نیز از دیرباز مورد توجه ایرانیان قرار داشته و از آن به عنوان سلاحی نیرومند برای مقابله با بدی استفاده می­کردند.  به نظر من فلسفه نیایش­ها و نمازهای روزانه در تمامی ادیان (که اولین آن دین زرتشتی می­باشد)، مقابله با وسوسه­های اهریمنی و دور نمودن افکار نیروهای شر از خود می­باشد.

منبع : بندهش، نوشته فرنبغ دادگی، ترجمه دکتر مهرداد بهار
استوره در دیدگاه زرتشت و شاهنامه : (بهرام روشن ضمیر)
Dara sharif بازدید : 211 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

چگونه زانو درد خود را با ورزش کنترل کنیم؟

در کشور ما به دلیل استفاده ی غلط از مفاصل ، شیوع بالا و سن پایین بروز آرتروز نگران کننده است و شیوع بیماری بیش از اینهاست.
 
ما در سرتاسر زندگی خود از مفصل زانو (سوء) استفاده ی زیادی می کنیم.
درد زانو بسیار شایع است و 25% از افرادی که بالای 55 سال سن دارند از زانو درد مزمن شکایت دارند. تشخیص بیماری بیشتر این افراد آرتروز (استئوآرتریت) است.در 10% موارد درد شدید بوده و ناتوان کننده است بیشتر افراد فکر می کنند که زانو درد یک مشکل اجتناب ناپذیر و درمان نشدنی است که پیامد طبیعی افزایش سن است.در نتیجه برای درمان زانو درد فقط از علامت درمانی و مسکنها استفاده می کنند.
پس از چند سال که درد افزایش می یابد و مفاصل ناپایدار می شوند،ممکن است در صورتی که منعی برای جراحی وجود نداشته باشد از جراحی برای جایگزینی مفصل استفاده شود.
 اما بر اساس مطالعات محققان،فعالیت فیزیکی از اجزاء درمان آرتروز زانو است و درد زانو را کاهش میدهد.اما در واقع تعداد کمی از افراد برای درمان از ورزش و فعالیت بدنی استفاده می کنند. بیماران باید برای افزایش فعالیت بدنی تشویق شوند،شروع به ورزش کردن کنند و میزان فعالیت فیزیکی خود را افزایش دهند. همه می دانند که حرکت کردن برای مفاصل مفید است.چیزی که افراد را نگران می کند این است که فعالیت فیزیکی موجب ایجاد درد در مفاصل می شود و در عوض استراحت موجب کاهش درد می شود. اگر آموزش کافی و اطلاع رسانی درست به بیماران صورت نگیرد ممکن است افراد تصور کنند که با انجام حرکات ورزشی مفصلهایشان آسیب بیشتری می بیند و در نتیجه فعالیت بدنی را کاهش میدهند. در صورتی که چیزی که باعث آسیب دیدگی بیشتر مفاصل می شود نداشتن تحرک و فعالیت بدنی است که موجب ضعف عضلات،پوکی استخوان و خشکی مفاصل می شود.داشتن عضلات قوی برای حفظ سلامت مفصل زانو و پیشگیری از آرتروز زانو حیاتی است.عضلات ضعیف به راحتی خسته می شوند و طرز راه رفتن فرد را تغییر می دهند. حتی ممکن است ضعف عضلات و بد راه رفتن ناشی از آن آغازکننده ی زانو درد باشد.
 
* در آرتروز،استخوانها،غضروف ،عضلات و لیگامانها تحت تاثیر قرار می گیرند.از بین این بافتها عضلات راحتتر از همه قابل تغییر هستند.فعالیت بدنی مرتب عضلات را تقویت کرده ناتوانی و درد را کاهش می دهد،عملکرد مفاصل را بهتر می کند و از آنها در برابر آسیب بیشتر محافظت می کند.

*
به علاوه،فعالیت بدنی منافع روحی روانی ،جسمی و اجتماعی بسیاری برای فرد دارد.ورزش کردن موجب بهبود عملکرد قلبی عروقی ، افزایش اعتماد به نفس و بهبود روابط اجتماعی می شود.

* ورزشهای مختلفی وجود دارند که فیزیوتراپیست می تواند برای تقویت عضلات آنها را به کار ببرد. بسته به عضله ای که باید تقویت شود ورزشها متفاوت هستند.

*
ورزش به خودی خود مفید است چه در یک کلاس ورزشی چه در منزل یا در جلسات فیزیوتراپی. بنابراین افراد می توانند خودشان تصمیم بگیرند که کجا ورزش کنند.

* ممکن است ابتدا ورزشهای تخصصی برای تقویت عضلات پا توصیه شود و توسط فیزیوتراپیست طراحی شود. اما در ادامه باید ورزشهای دیگری را در نظر گرفت که انجام آنها برای فرد امکان پذیر باشد و به طور مداوم به آن ادامه دهد.به علاوه برای اینکه فعالیتی به صورت مداوم انجام شود باید آسان،در دسترس و ارزان باشد در غیر اینصورت به سادگی رها می شود.

* بهترین ورزشی که افراد می توانند به راحتی آن را انجام دهند پیاده روی است.پیاده روی ورزش بسیار خوبیست که می تواند در هر مکانی انجام شود.رفتن به پارک ،خرید کردن،باغبانی و بسیاری از کارهای روزانه را می توان با پیاده روی همراه کرد.با پیاده روی مکرر،بدن به تدریج سازگار شده و فشار کمتری به بدن وارد می شود.

*
شنا کردن نیز ورزش بسیار مناسبی برای سلامتی مفاصل است.این ورزش فعالیتی لذت بخش نسبتا ارزان و در دسترس است.شنا و راه رفتن در آب باعث تقویت عضلات می شود بدون اینکه فشار زیادی به مفاصل وارد کند بنابرین ورزش مناسبی برای زانودرد به شمار میآید.غیر از شنا و پیاده روی تمرینات فراوانی هستند که پزشک یا فیزیوتراپیست آنها را توصیه می کنند.قبل از انجام حرکات ورزشی با پزشک خود مشورت کنید تا حرکاتی که مناسب شماست را توصیه کند.
* ورزش نباید باعث خستگی بیش از حد و فرسودگی شود و نباید شدید باشد.30 دقیقه ورزش با شدت متوسط در طول روز برای به دست آوردن منافع آن کافیست.می توان زمان 30 دقیقه ای را به سه بار تمرین 10 دقیقه ای در طول روز تقسیم کرد. البته هر چه میزان فعالیت افزایش پیدا کند منافع آن بیشتر می شود.
* ورزش مداوم به اراده ای قوی و عزمی راسخ نیاز دارد و برای رسیدن به منافع دراز مدت ورزش باید با پشتکار و تلاش پیش رفت.
 
* با افزایش فعالیت بدنی علاوه بر تقویت عضلات پا که موجب حمایت از مفاصل می شود، وزن فرد نیز متعادل شده و فشاری که بر زانوها وارد می شود کاهش می یابد.
 
* فعالیت بدنی مناسب به میزان زیادی درد زانوها را کاهش می دهد و از ناتوانی بیشتر پیشگیری می کند.
Dara sharif بازدید : 267 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

چطور درد زانو را تسکین دهیم؟

زانوها ممکن است به دلایل مختلفی دردناک شوند، از جمله وارد آمدن آسیب یا آرتریت.با اینکه درد زانویی که شما را از راه رفتن باز می‌دارد، باید بوسیله ....
 
زانوها ممکن است به دلایل مختلفی دردناک شوند، از جمله وارد آمدن آسیب یا آرتریت (التهاب مفاصل).

با اینکه درد زانویی که شما را از راه رفتن باز می‌دارد، باید بوسیله دکتر مورد ارزیابی قرار گیرد، درد جزئی زانو نباید شما را از پا بیندازد.

این توصیه‌ها  به تسکین درد جزئی زانو کمک کند:

  •  روی زانوی‌ دردناک‌تان فشار نیاورید و از انداختن وزن روی آن پرهیز کنید.
  •  با کیسه یخ زانو را به طور مکرر کمپرس سرد کنید. در روز اول هر ساعت برای 15 دقیقه روی زانو کیسه یخ بگذارید. پس از روز اول، دست کم چهار با در روز روی زانو یخ بگذارید.
  • زانو‌ی‌تان را بالا نگهدارید؛ می‌توانید زانو‌های‌تان را با گذاشتن بالش در زیر آنها بالا نگهدارید، یا بالشی را بین دو زانوی‌تان قرار دهید.
  •  از بریس یا بانداژ زانو استفاده کنید.
  • از داروهای مسکن معمول مانند استامینوفن یا ایبوپروفن برای کمک به تسکین درد و تورم استفاده کنید.
گردآوری:گروه سلامت سیمرغ
Dara sharif بازدید : 233 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

نرمشهایی برای تقویت لگن و پاها

در اینجا نرمشهایی برای افزایش انعطاف‌پذیری و قوی‌کردن مفاصل لگن و پاها آورده شده‌است. از این نرمشها برای آماده‌شدن ...

 

در اینجا نرمشهایی برای افزایش انعطاف‌پذیری و قوی‌کردن مفاصل لگن و پاها آورده شده‌است. از این نرمشها برای آماده‌شدن جهت ورزشهای شدید‌تر، ورزشهای ایروبیک،  به عنوان بخشی از گرم‌کردن پیش از ورزش یا سرد‌کردن پس از اتمام ورزش می‌توان استفاده کرد.

بالا آوردن پا به صورت مستقیم:

این نرمش عضلاتی را که لگن را خم می‌کنند و زانو را صاف می‌کنند تقویت می‌کند.به پشت دراز بکشید، زانوها را خم کنید و پاها را صاف نگه دارید. یک زانو را باز کنید و پا را به حالت مستقیم در آورید، عضلات این پا را سفت کنید و زانو را تا آنجا که می‌توانید مستقیم نگه دارید. این پا را در حدود 50 سانتیمتر بالاتر از زمین نگه دارید. دقت کنید که کمر خم نشود و کاملاً مستقیم باشد. پا را بالا نگه دارید و تا ده ثانیه بشمارید. سپس پا را شل کنید و این کار را برای پای دیگر تکرار کنید.

نرمشی برای لگن:

این نرمش می‌تواند در حالت ایستاده و یا در حالتی که به پشت درازکشیده اید انجام دهید. اگر به پشت دراز کشیده‌اید تا آنجا که می‌توانید پاها را دور از یکدیگر ببرید. رانها و پاها را به داخل بچرخانید به نحوی که انگشتان پاها به طرف یکدیگر بیایند. سپس پاها را به خارج بچرخانید.

اگر در حالت ایستاده هستید یک پا را تا آنجا که می‌توانید از بدن دور کنید. پاشنه‌ی پا را به داخل و به خارج بچرخانید. می‌توانید برای اینکه بهتر بتوانید این نرمش را انجام دهید با دست به جایی تکیه کنید.

حرکت پاها به عقب:

این نرمش موجب می‌شود که نیروی پاها و قابلیت حرکت لگن به عقب افزایش یابد. برای حمایت کافی می‌توانید با دست به جایی تکیه کنید. زانوها باید صاف باشند. سپس پاها را از ناحیه لگن به عقب  حرکت دهید. مستقیم بایستید و کمر را خم نکنید.

تقویت زانو:

این ورزش موجب تقویت زانو می‌شود. روی یک صندلی بنشینید. با سفت کردن عضلات ران زانو را مستقیم نگه دارید. می‌توانید دست خود را روی پاها قرار دهید و انقباض عضلات را احساس کنید. در حالی که زانو را در این حالت نگه داشته اید، با پنجه‌ی پا حرکت دورانی انجام دهید. به مرور زمان که زانوها قوی شوند می‌توانید مدت زمان مستقیم نگه داشتن زانوها را افزایش دهید. با صدای بلند بشمارید و نفس خود را حبس نکنید.

زانوهای قوی:

این ورزش عضلات خم و راست کننده‌ی زانو را تقویت می‌کند. در یک صندلی که پشتی صافی دارد بنشینید. پاها را از ناحیه‌ی مچ روی هم قرار دهید. پاها می‌توانند مستقیم باشند و یا می‌توانید هرچقدر که می‌خواهید آنها را از زانو خم کنید. می‌توانید چند حالت مختلف را امتحان کنید. با پایی که در زیر قرار گرفته به بالا فشار بیاورید و با پای بالایی به پایین فشار وارد کنید. به اندازه‌ای فشار وارد کنید که پاها نتوانند حرکت کنند. به مدت ده ثانیه بشمارید. سپس پاها را شل کنید و جای پاها را عوض کنید. در طول مدت نرمش نفس خود را نگه ندارید.

کشش عضلات عقب ران:

این نرمش برای افرادی که دچار گرفتگی عضلات پشت ران هستند مفید است.

احتیاط: در صورتی که زانوهای شما نا استوار و بی ثبات هستند و یا زانوهای شما به عقب خم شده‌اند این نرمش را انجام ندهید.

به پشت دراز بکشید. زانوها خمیده و پاها صاف باشند. یک پا را از ناحیه ی بالاتر از زانو با دست بگیرید. زاویه ی ران با لگن باید نود درجه باشد. نگه داشتن پا نباید به نیروی دستها وابسته باشد. سپس به آرامی‌زانو را صاف کنید. تا آنجا که می‌توانید پا را مستقیم نگه دارید و تا ده ثانیه بشمارید.

احتیاط: مراقب کشش بیش از حد باشید. زیرا ممکن است موجب کشیدگی عضلات و آسیب دیدگی شود.

کشش تاندون آشیل:

این تمرین به حفظ انعطاف‌پذیری تاندون آشیل کمک می‌کند. تاندون آشیل یک وتر عضلانی بزرگ است که در پشت پاشنه قرار گرفته است. خصوصاً این نرمش برای سرد کردن عضلات پس از انجام پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری مناسب است. همچنین برای افراد مبتلا به اسپوندیلیت آنکلیوزان یا چسبندگی مهره ها، آرتریت پسوریازیسی و گرفتگی عضلات ساق پا می‌تواند استفاده شود.

در مقابل یک دیوار بایستید. یک پا را جلو‌تر از پای دیگر قرار دهید. پنجه‌ها رو به جلو باشند و پاشنه‌ها روی زمین قرار داشته باشند. به جلو خم شوید و با دستها به دیوار تکیه کنید. زانوی پای جلوتر را خم کنید و زانوی پای عقب را صاف نگه دارید در این حال هنوز پاشنه های شما به زمین چسبیده اند. در این صورت کشش را در عضلات ساق پا احساس خواهید کرد. این حالت را برای 10 ثانیه حفظ کنید. مراقب باشید که این حرکت را به صورت ناگهانی انجام ندهید بلکه به آرامی‌حرکت کنید.

پنجه‌ی پا:

این نرمش عضلات ساق پای شما را تقویت می‌کند و در راه رفتن، بالا رفتن از پله‌ها و ایستادن کمتر خسته می‌شوید. برای حمایت کافی به یک میز و یا به دیوار تکیه بدهید. پنجه‌های پا را بالا ببرید. این حالت را برای 10 ثانیه حفظ کنید. سپس به آرامی ‌پنجه‌ها را پایین ببرید.

توجه:

هر چقدر که به انجام حرکتها ادامه دهید نکته‌ی مهم این است که تعادل خود را حفظ کنید و مچ پاهای خود را کنترل کنید. اگر انجام این نرمشها برای شما مشکل است و یا نمی‌توانید در حالت ایستاده نرمش کنید می‌توانید برخی از آنها را در حالت نشسته انجام دهید.

 

 تهیه و ترجمه:گروه سلامت سیمرغ ـ دکتر حانیه ترکمان
Dara sharif بازدید : 209 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

از بین بردن درد گردن با 3 حركت

نتیجه حاصله از این حرکات ورزشی در پی تحقیقات مركز ملی تحقیقات پیرامون ورزش در دانمارك كه به روی 42 زن 36 تا 52 ساله انجام داد، بدست آمده است.
 
سه جلسه حركات كششی  در هفته به مدت سه ماه، 80 درصد از میزان درد گردن را می‌كاهد. این نتیجه گیری  در پی  تحقیقات مركز ملی  تحقیقات پیرامون ورزش در دانمارك كه به روی  42 زن 36 تا 52 ساله انجام داد، بدست آمد. محققان معتقدند كه سه حركتی  كه افراد در این جلسات انجام دادند و دراینجا در مورد آنها صحبت می‌كنیم، شاید ماهیچه های  آسیب دیده را با ماهیچه‌های  نوساز جایگزین كنند.برای  هر حركت زانوها را كمی‌ خمیده نگه دارید. از وزنه های 1 تا 2.5 کیلوگرم  استفاده كنید. حركات را در 8 تا 12 نوبت سه تایی  و سه باردر هفته به طور غیرمتوالی  انجام دهید.بالا انداختن شانه‌ها : دستها را در كنار خود نگه دارید به طوری  كه كف دستها به سمت داخل باشد، كتف‌ها را به طوری  كه دستها كاملا صاف و بدون خمیدگی  باشند تا نزدیكی  گوش ها بالا بیاورید، كمی‌ در این حالت نگه داشته و سپس پایین بیاورید.پروانه معكوس : به حالت ركوع قرار بگیرید. دستها را شل در هوا رها كنید و كف دستها را به سمت خود نگه دارید. آرنج ها را كمی‌ خمیده نگه داشته و در این حالت كتف‌ها را به طرف داخل فشار دهید و دستها را موازی  با سطح زمین تا كمر بالا بیآورید و كمی‌ در این حالت تامل كرده و سپس دست ها را پایین بیاورید.صاف و عمودی  : كف دستها را روبروی  رانها نگه دارید. دستها را كمی‌ به سمت بیرون خم كرده و آنها را تا یقه ی  پیراهن خود بالا بیاورید. كمی‌ در این حالت بایستید و سپس دستها را پایین بیاورید.
 
Dara sharif بازدید : 168 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
                                              
همه دینشان مردی و داد بود
                                               وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
                                              همه بنده ناب یزدان پاک
                                              همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
                                              بزرگی به مردی و فرهنگ بود
                                              گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجارفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
                                             که انداخت آتش در این بوستان
                                             کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم جوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
                                             نبود این چنین کشور و دین ما
                                             کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
                                             در این کشور آزادگی ارز داشت
                                             کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
                                            نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
                                            نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
                                           از آنروز این خانه ویرانه شد
                                           که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
                                         به یزدان که گر ما خرد داشتیم
                                         کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
                                       اگر مایه زندگی بندگی است
                                       دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم

 

منبع:ایران مهر

Dara sharif بازدید : 191 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

 هر پاره‌اي از نگاره‌ي فروهر يادآور اهميت و مسوليت فروهر در زندگي است:

1/ سر: سر فروهر به‌ صورت مردي سالخورده است تا با ديدن آن به‌ياد آوريم

كه فروهر مانند بزرگان و افراد مسن ما را راهنمايي مي‌كند. 

2/ دست‌ها: دست‌هاي فروهر به‌طرف بالاست به‌خاطر آنكه هميشه به

اهورامزدا توجه داشته باشيم. در دست فروهر حلقه‌اي وجود دارد كه آن‌را

نشانه‌ي احترام به عهد و پيمان مي‌دانند.

3/ بال‌ها: بال‌هاي فروهر باز است. چون با ديدن بال‌هاي باز، ذهن انسان

متوجه پرواز و پيشرفت شده و از ديدن اين دو بال باز فورا به ياد مي‌آورد كه

فروهر او را به‌سوي پيشرفت و سربلندي راهنمايي مي‌كند. همچنين هر بال

خود داراي سه بخش است كه نشانه‌ي انديشه‌نيك، گفتار نيك و كردار نيك

بوده و با ديدن اين سه بخش آگاه مي‌شويم كه هرگونه پيشرفتي بايد از راه

درست يعني به‌وسيله‌ي انديشه و گفتار و كردار نيك انجام شود

4/ دايره ميان شكل: دايره خطي‌ است منحني كه از هر نقطه‌ي آن شروع

كنيم باز به همان نقطه خواهيم رسيد. منظور از اين دايره در ميان فروهر،

نشان‌دادن روزگار بي‌پايان است. به اين معني كه هر عمل و كرداري كه در

اين زندگي (روي دايره) صورت گيرد نتيجه‌ي آن در همين دنيا متوجه انسان

است و اثر آن باقي خواهد ماند. (باز به همان نقطه از دايره خواهد رسيد). و

در جهان ديگر روان از پاداش يا جزاي آن برخوردار خواهد شد.

5/ دامن: دامن فروهر از سه قسمت به‌وجود آمده كه نشانه‌ي انديشه و

گفتار و كردار بد است . از مشاهده‌ي اين سه بخش درمي‌يابيم كه همواره

بايد انديشه و گفتار و كردار بد را به زير افكنده، پست و زبون سازيم. (همانطور

كه دامن در زير قرار دارد)

6/ دو رشته‌ي آويخته: اين دو رشته نشانه‌ي سپنتامينو (مينوي خوب) و

انگره‌مينو (مينوي بد) است كه هميشه ممكن است در انديشه‌ي انسان

ظاهر شوند . وظيفه‌ي هر انسان اين است كه خوبي را در انديشه‌ي خود

قرار داده و بدي را از آن دور كند (نيک بينديشد).

Dara sharif بازدید : 183 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

تاریخ بر تخته سنگ

فرهنگ و تاریخ > تاریخ ایران  - آرش نورآقایی:
هنوز چند صد متر مانده به کوه برسی. از دور نگاه می‌کنی. انگار کوه بر سینه خود صلیب کشیده است. وقتی به نزدیک حسین کوه می‌رسی تازه می‌فهمی که با چه عظمتی روبه‌رو هستی.

شاهانی را می‌بینی که در کوه غروب کرده‌اند. سوارانی را می‌بینی که می‌جنگند. امپراتورانی را می‌بینی که خوار شده‌اند. در کنارة کوه راه می‌روی و تاریخ را می‌خوانی. از عیلامی‌ تا ساسانی‌ها، همه آمده‌اند و رفته‌اند و تو به یادگارشان نگاه می‌کنی.

  امپراتوران روم در زمان شاپور اول خیلی بدشانس بودند. اولی گرایانوس جوان بود که به سمت ایران حمله کرد. ولی در شورشی که فیلیپ عرب راه انداخته بود کشته شد. فیلیپ عرب که در آن زمان فرمانده سپاه بود، خودش امپراتور روم شد و با شاپور صلح کرد و مجبور شد باج بپردازد.

سومی هم والرین بود که در جنگ با ایران اسیر شد و مجبور شد تا تمام عمر را در ایران بماند. شاپور، والرین را با تعدادی رومی به شهر تازه‌ ساز خودش جندی‌شاپور، بین شوش و شوشتر برد و از آن‌ها در ساخت سد قیصر استفاده کرد.

  قبل از هخامنشی‌ها، مادها هم آرامگاه شاهان را در دل کوه می‌کندند. در بین هخامنشی‌ها هم آرامگاه کورش داخل کوه نیست. ولی بر فراز بلندایی است که مثل کوه ساخته شده.

  نقش برجستة آرامگاه‌های کنده شده در دل کوه از لحاظ هنر سنگ‌تراشی، اوج هنر ایرانیان آن زمان را نشان می‌دهد.

 ساسانی‌ها بدشان نمی‌آمد که خودشان را از اعقاب هخامنشیان معرفی کنند و آن‌ها را پیش‌کسوت خود بدانند. برای همین در نزدیکی آرامگاه آن‌ها برای خودشان نقش و نگار زدند.
 به غیر از این نقش‌ها که در این دو صفحة رازهای سرزمین من آمده، نقش‌های دیگری هم در نقش رستم وجود دارند که جا برای توضیح‌شان کم است.

 نقش رستم در حدود چهار کیلومتری تخت جمشید قرار دارد. اگر نقش رستم و تخت جمشید را دیدید، بد نیست که از نقش رجب هم در همان نزدیکی دیدن کنید.

 هخامنشی در دل کوه

چهار صلیب. چهار پادشاه. چهار هخامنشی. از راست به چپ: خشایار شاه، داریوش کبیر، اردشیر اول و داریوش دوم. نقش و نگارهای این آرامگاه‌ها شبیه به هم حجاری شده است. این آرامگاه‌ها سه بخش دارند. بخش بالایی نمایش یک صحنه از مراسم دینی و آیینی است. بخش میانی، محلی است که ورودی آرامگاه آن‌جاست. بخش پایینی هم صاف و خالی از نقش است

آتشدان‌های دوقلو


این دو چهارتاقی از سنگ همین کوه تراشیده شده‌اند. به‌خاطر گودی‌ای که بالای هر دو دیده می‌شود، می‌گویند که آتشدان هستند. اما بازهم بعضی‌ها می‌گویند که جایی برای استخوان‌های دو نفر از بزرگان ساسانی بوده است

 تاج‌گذاری اردشیر


سمت راستی اهورا مزدا است و سمت چپی اردشیر اول بنیانگذار پادشاهی ساسانی. زیرپای اسب اهورا مزدا، اهریمن له شده و زیر پای اردشیر، اردوان پنجم. اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی بود که از اردشیر شکست خورد. بر روی سینه‌های اسب اردشیر و اهورا مزدا، دو کتیبه به سه زبان یونانی، پهلوی اشکانی و ساسانی نقش شده

کعبه زرتشت


عین همین ساختمان در محوطه پاسارگاد وجود دارد. اما آن‌جا اسمش زندان سلیمان است و این‌جا کعبه زرتشت. البته کمی با هم فرق دارند ولی خیلی شبیه هستند. این یکی سالم‌تر از آن یکی باقی مانده. جسد شاه را در این‌جا نگه می‌داشتند تا مومیایی کنند؟ بنای آرامگاهی است؟ محل نگهداری اسناد است؟ یا رصدخانه و تقویم خورشیدی؟ کسی هنوز نمی‌داند کدام درست است

 تاج‌گذاری نرسی


به احتمال زیاد این آقای پادشاه، نرسی پسر شاپور اول و فرمانروای ارمنستان است که هر چند در این‌جا با خیال راحت حلقة پادشاهی را از دست آناهیتا می‌گیرد ولی در تاریخ آمده که با شورش به تاج و تخت ایران رسید. آن آقای کوچولو هم احتمالا ولیعهد است که در فکر به دست آوردن دیهیم است

 یک نقش و دو تفسیردرباره کسی که روی اسب نشسته مشکلی نداریم. همه می‌گویند او شاپور اول، دومین پادشاه ساسانی است. اما در مورد آن دو نفر دیگر، دو نظر وجود دارد.

نظر اول: کسی که جلوی اسب شاه ایران زانو زده، یکی از امپراتوران روم به نام مارکوس یولیوس فیلیپوس مشهور به فیلیپ عرب و آن یکی والرین است.

نظر دوم: کسی که زانو زده، والرین و آن دیگری سیریادس است. سیریادس کسی است که شاپور او را به جای والرین امپراتور روم کرد

  نقش دوطبقه


زیر آرامگاه داریوش کبیر، دو نقش در بالا و پایین هم حجاری شده‌اند. در هر دوی این نقش‌ها دو سوار با اسب‌هایشان درحال جنگیدن باهم هستند و یک بدبخت هم زیر سم اسب‌ها له شده است. آن‌قدر نظریه درباره این‌که این‌ها چه کسانی هستند وجود دارد که از خیر شناسایی‌شان می‌گذریم. اما شما فکر کنید آن کسی که پیروز می‌شود بهرام دوم است

Dara sharif بازدید : 186 جمعه 1389/09/05 نظرات (3)
۰۳ آذر ۱۳۸۹
Image
آذرگان جشن احترام به آتش است،آتش نماد اشه است، همانند اشویی (راستی و پاکی)عمل می کند، پلیدی ها را می سوزاند و به سوی بالا گرایش دارد، خود می سوزد و به دیگران نور و گرما می دهد.

 جشن آذرگان در روز آذر ایزد از ماه آذر بر گزار می شود.
ایزد آذر به معنی آتش ستودنی است و فرشته نگهبان آتش می باشد. ازاینکه می گویند اشوزرتشت آتشی به همراه داشت که خودی خود افروخته بود و بی دود بود، کسی را نمی آزرد کنایه از آتش حقیقت است و در پرتو تعلیمات آن پیامبر بزرگوار همه را به سوی خدای یکتا رهنمون بود و تیرگی و دود آلایش در آن راه نداشت برای فروزش آن نیاز مند آلات مصنوعی نبود و جز فروغ بخشی کاری نداشت و سراسر تابش حقیقت و نور معرفت بود.

در یسنای17بند 11 پنج آتش بیان شده است:
1-      آتش برزی سونگ (بلند سود) آتشی است که در اجاق های خانوادگی و آدریان ها نگه داری می شود و به ترتیب حرمت خانواده و عشیره را می رساند.
2-      آتش وهو فریان  آتشی است در کالبد انسان وجود دارد و حرارت غریزی است که زنده بودن انسان به آن بستگی دارد (امروزه به آن دمای بدن می گویند).
3-      آتش اوروازشت بنا به تفسیر پهلوی آتشی است که در رستنی ها ونباتات وجود دارد.
4-      آتش وازشت که به برق آسمان در موقع رعد گفته می شود.
5-      آتش سپی نشت آتشی است که در گروسمان یا عرش اعلی فروزان است.  

زرتشتیان به هنگام نیایش به سوی نور توجه دارند بدان سبب است که روح منو را مصفای خویش در برابرانوار محسوس و دیده شده متوجه نور حقیقی و فروغ آمیغی خداوندی ساخته اند تا بکلی از جسمانیت و تیرگی صوری پاک شده و خود را به معبود ازلی نزدیک کند. 

اگر کسانی در ایران باستان یا کسانی مانند نیبرگ مفسر متون پهلوی "آذر را پسر اهورا مزدا گفته اند"باید به دلایل زیر توجه داشت:

1-      اهميت آتش آن چنان بوده است كه در اساطير ايران، ايزدی برای آن در نظر گرفته اند. آذر / آتش / آتُر / آتَر ايزدی است كه او را پسر اورمزد به شمار آورده اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ريشه كهن دارد. كليه اقوام روی زمين به شكل و عنوانی آتش را ستوده و گرامی داشته اند.
2-      به این دلیل نیست که اهورا مزدا ی گات ها سرور هستی بخش دانا یگانه نیست و پسری دارد بلکه می خواستند حرمت آتش را از لحظ ادبی بالا ببرند.
3-      آتش در گات ها رابطه نزدیکی با وهومن، اشه وهیشتا، خرداد، امرداد، رشن و سروش دارد و ارج آسمانی آنها پیوستگی نزدیکی با آذر اهورایی دارد.
4-      اشوزردشت در يسنا، كرده 32، بند 2 مي گويد:" به آنان اهورامزدا، پروردگاری كه با پاك منشی پيوسته و با نور يكسان است، با خشترا (شهرياري) پاسخ دهد." ‌نور الهی به علت رابطه ای که با آذر اهورایی دارد به عنوان پرستش سو از جانب اشوزرتشت معرفی می شود.
5-موبدان به آتش آنقدر ارج می گذارند که چون آب، باد و خاک باید تمیز نگه داشت و به آنها خوراک داد. آتش نيايش، نماز مخصوص خوراک دادن به آتش، بخشی است از يسنای62، بند 9 كه با اين كلمات آغاز مي شود: "نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترين آفريده اهورامزدا و سزاوار ستايش."

در ها 47بند6 گات ها آمده است :
ای هستی بخش دانا در پرتو خرد مقدس و آذر فروزان خویش سرنوشت دو گروه نیکان و بدان را تعیین و کیفر آنها را ارزانی خواهم داشت پروردگارا با افزایش فروغ ایمان و راستی و پاکی جویندگان حقیقت به سوی تو گرایش خواهند یافت.

در برگزاری آيين های زرتشتی آتش مركزيت دارد. در اين دين، سه گروه آتش مقدس آيينی وجود دارد به نام های آتش بهرام، آتش آدِران و آتش دادگاه. آتش بهرام قداست خاصي دارد؛ براي اين كه با تشريفاتي طولاني آماده می شود. شانزده آتش را از منابع مختلف جمع آوری می كنند و آن را تطهير می كنند.

 در صفحه ۲۵۶ ترجمه ی آثارالباقيه از ابوريحان بیرونی درباره این جشن آمده است:
"... روز نهم آذر عيدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می باشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است ناميده شده، زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند ..."

نیاکان ما آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه ها و بام ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی های گوناگون در آتشکده ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب های خوش سوز و خوش بو  می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.

نزد ایرانیان جشن آذرگان هم چون جشن نوروز و مهرگان از جايگاه ویژه‌ای برخوردار بود و بر آن ارج بسيار می‌نهادند. نياكان ما و زرتشتيان امروز، در این روز با جامه‌ی آراسته و پاك به آدريان‌ها می‌روند و آدريان‌ها را آراسته و آذین بندی می‌کنند و در آن جایگاه وَرجاوند (مقدس) آيين ویژه‌ای برای جشن برگزار می‌کنند. نخست با خواندن آتش نيايش (بخشی از اوستا) اهورامزدا را سپاس گفته و پس از نيايش به شادی و شادمانی می‌پردازند.
Dara sharif بازدید : 112 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

عنوان کتاب نیچه این توهم را به وجود میآورد که وی در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطالبی پیرامون افکار و جهان بینی زرتشتینوشته است؛ حال آنکه چنین نیست. نیچه فردی ضدمذهب و مادی گرا بود

نیچه در سال ۱۸۸۵ پس از انتشار آخرین بخشکتاب چنین گفت زرتشت در نامه ای به خواهرش الیزابت نوشت: «نخواستند این طنز و اینمخالفت و هزل را دریابند که چرا عنوان کتاب من «چنین گفت زرتشت» است. چون عقاید وفلسفه ام را درست از زبان پیامبری بیان می کنم که نقطه ی مقابل افکار من است ومعلم بزرگ اخلاق در جهان می باشد.» چندی بعد نیچه در کتاب دیگری تحت عنوان «فراسوینیک و بد» از آنکه به نام زرتشت، بنیانگذار مذهب ایران باستان تجاوز و توهین کردهاظهار ندامت می کند. نیچه در این کتاب می نویسد: «چرا کسی نیامد که از من سوال کندکه از زرتشت چه می دانم؟ تا بگویم هیچ.

میتوان گفت اخلاقی ترین سخنان این کتاب درسخنرانی مقدماتی زرتشت است . ما بقی روند اخلاقی و ارزشی  ندارند سخنان صریحاو برضد زن و نگاه تحقریانه و ابزاری به زن در بخش های مختلف این کتاب به چشم میخورد

برخی نیچه را ملحد و خدانشناس میپندارند ، و بعضی دیگر نظریه ی نوآفرینی انسان برتر را که توسط نازی ها گسترش پیدا کرد ، حاصل تفکرات نیچه میدانند.

اما من نیز با مسعود انصاری (مترجم کتاب چنین گفت زرتشت ) معتقدم کهنیچه مردی خداشناس بود . اصلا، کسی که به مرگ خدای نظر دارد نه به نبود خدای ،چگونه ضد خدا تواند بود ، زیرا نیچه باور داشت خدا بوده و هست وبه مجاز از مرگ اوسخن گفته است ، به بیانی روشن تر مرگ خدا از نظرگاه نیچه به اعتبار آفریده است نهآفریدگار ، چنانکه در جای جای آثار نیچه از خدای محبوب او نیز سخن به میان آمدهاست .
آری نیچه از مرگ خدای سخن گفته است ، اما کدام خدای ؟ به قول هایدگر مراد از مرگخدا از نظر نیچه خدای متافیزیک است نه الوهیت.خدای مسیحیت افلاطونی است نه خدایواقعی.(به نقل از مترجم کتاب )

آقای انصاری در مورد کتاب چنین گفت زرتشت مینویسد (( در مقدمه کتاب _عیسی فرزند انسان _ اثر جبران خلیل جبران نوشتم :با اینکه در دو احساس دو درخترسته از یک خاکند….اما برخی از آثار جبران را باید لذت برد و فهمید و برخی دیگر رافهمید و لذت برد! اما اینک ناگزیرم بگویم: کتاب چنین گفت زرتشت را هم باید فهمید ولذت برد و هم لذت برد و فهمید.))

وقتی کتاب را ببینید جمله ای در روی جلد آن نظرتان را به خود جلبمیکند : کتابی برای همه کس و هیچ کس !
جمله ی اغراق آمیزی نیست ، چون وقتی خواندنش را شروع میکنید هم میفهمید و همنمیفهمید ، یعنی جملات طوری هستند که همه میتوانند معنیشان را متوجه بشوند و درعین حال چیزی از آن نفهمند.
نیچه خود چطور انسانی بوده است ؟
نیچه میگوید : (( برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست ، بلکه همواره باید اخلاصو نیت خود را بپاید ، و به آن از دیده ی شک بنگرد. زیرا دلداده ی حقیقت ، حقیقت رابه خاطر هماهنگی آن با امیال خویش نمیخواهد ، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقتبودن دوست میدارد ، حتی اگر مخالف باور وعقیده اش باشد ))
یا در جای دیگر (( پس هرگاه اندیشه ای متعارض با مبادی اش به ذهن او خطور کند ،باید آنجا باز ایستد و هرگز در پذیرش آن دودل نباشد .))
و ادامه میدهد (( مبادا حایلی باشد میان اندیشه خود و آنچه که با آن در تعارض استو هر اندیشه وری که به این توصیه عمل نکند به نخستین مرتبت فرزانگی نایل نخواهدآمد.))
و این جمله ی زیبا که در آن نیچه مبارزه را یاد آوری میکند : (( تو باید هر روز یکبار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتقائل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو .))
و اینها باید برای شناختن مردی که در جستجوی حقیقت بود ، شاید کافی باشد.

فلیکس مارکس در دیباچه ی کتاب مینویسد : (( مهمترین محور فلسفه ی نیچهپدید آوردن انسانی است که بتواند بر انسانیت چیره شود ، بنابراین ملاحظه میشود همهی مردمانی را که تاریخ از آنان به بزرگی یاد میکند به ریشخند میگیرد و میگوید :
نسلی که والاترین را میزاید ، هرگز زاده نشده است ، و امروز کسی نیست ، که بر ذاتخویش فائق آمده باشد ، و تمام کاری را که مردم میتوانند بکنند این است که به انسانبرتر عشق ورزند تا مگر در آینده از میان زاد و ولد آنان ظهور کند .))
ولی گاهی وقتها نیچه در سخنانش شیطنت میکند برای مثال در جایی میگوید: (( آه ،چگونه مشتاق جاودانگی نباشم ، حال آنکه دارم از آتش شوق ازدواج پاک میسوزم ، بهحلقه ی حلقه ها ، جایی که میتوان به درستی پایانش را آغاز راه دانست ، من تا بهامروز زنی را نیافته ام که او را مادر فرزندانم بخواهم جز جاودانگی که به او عشقمیورزم.))

کتاب چنین گفت زرتشت با بازگشت و تحول زرتشت شروع میشود ؛ زرتشتی کهدر سی سالگی به کوه وتنهایی پناه میبرد و در چهل سالگی دچار دگرگونی اندیشه میشودو حالا تصمیم میگیرد برگردد تا سخنانش را با مردم در میان گذارد.
در راه قدسی او را میبیند و خطاب به او میگوید : (( ای زرتشت ! تو اکنون بیدار شدهای ، دیگر تو را با خفتگان چه کار ؟))
و زرتشت پاسخ میدهد که برای انسانها هدایایی آورده است.


کتاب پر از جملات وسخنان نغز است ، جملاتی که گاهی وقتها ممکن است از شنیدنشانشوکه شوید ، اگر علاقه مند به خواندن کتابهای سنگین فلسفی هستید کتاب چنین گفتزرتشت را برای شما پیشنهاد میکنم.

دو نقد بالا از الهه وحسین جفاری با دو دید متفاوت است     ولی آنچه مشخص است چنین گفت زرتشت کتابیفلسفی است وباید با شناختی واضح آنرا خواند وبهره برد.زرتشت صدای یک تنهاست وهمانطور که فردریک ویلهم نیچه فیلسوف آۀمانی د ر جواب ،چنین کفت زرتشت به کداممقوله هنر تعلق دارد؟جواب می دهد :«گمان می کنم به مقوله سمفونی ها.» وزرتشت راستییک سمفونی است،موسیقی انسانی است با روحی به راستی آزادو وارهیده از هرگونهوابستگی ویک صدای تنهاست که در بیابان تعلیم میدهد واشتراوس است که سمفونی چنینگفت زرتشت را می نوازد.

برای داشتن نگاهی جهان روا ،یکسان نگر وهمه سونگر باید از هزار منظرمتفاوت نگاه کرد ویک سمفونی در بیابان بود.        

فردریش ویلهلم نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگپروس به دنیا آمد و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. در بست ویک سالگی بن راترک گفته، رهسپار لایپزیگ ‌شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد. درسن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس  فرا خوانده ‌شد و درسربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته می‌شد. نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی در دانشگاهبازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. سرانجام در سال۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردنمسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری براثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.
 مرحله اول کار نیچه با نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزه‌های اخلاقی،ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است.

دومین مرحله کار نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی است.

«چنین گفت زرتشت» نیچه وفراسوی نیک وبد، مرحله سوم وتکمیل کننده کارشاست.

Dara sharif بازدید : 115 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

چنین گفت زرتشت

25 اوت به مناسبت د ر گذشت نیچه

عنوان کتاب نیچه این توهم را به وجود میآورد که وی در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطالبی پیرامون افکار و جهان بینی زرتشتینوشته است؛ حال آنکه چنین نیست. نیچه فردی ضدمذهب و مادی گرا بود

نیچه در سال ۱۸۸۵ پس از انتشار آخرین بخشکتاب چنین گفت زرتشت در نامه ای به خواهرش الیزابت نوشت: «نخواستند این طنز و اینمخالفت و هزل را دریابند که چرا عنوان کتاب من «چنین گفت زرتشت» است. چون عقاید وفلسفه ام را درست از زبان پیامبری بیان می کنم که نقطه ی مقابل افکار من است ومعلم بزرگ اخلاق در جهان می باشد.» چندی بعد نیچه در کتاب دیگری تحت عنوان «فراسوینیک و بد» از آنکه به نام زرتشت، بنیانگذار مذهب ایران باستان تجاوز و توهین کردهاظهار ندامت می کند. نیچه در این کتاب می نویسد: «چرا کسی نیامد که از من سوال کندکه از زرتشت چه می دانم؟ تا بگویم هیچ.

میتوان گفت اخلاقی ترین سخنان این کتاب درسخنرانی مقدماتی زرتشت است . ما بقی روند اخلاقی و ارزشی  ندارند سخنان صریحاو برضد زن و نگاه تحقریانه و ابزاری به زن در بخش های مختلف این کتاب به چشم میخورد

برخی نیچه را ملحد و خدانشناس میپندارند ، و بعضی دیگر نظریه ی نوآفرینی انسان برتر را که توسط نازی ها گسترش پیدا کرد ، حاصل تفکرات نیچه میدانند.

اما من نیز با مسعود انصاری (مترجم کتاب چنین گفت زرتشت ) معتقدم کهنیچه مردی خداشناس بود . اصلا، کسی که به مرگ خدای نظر دارد نه به نبود خدای ،چگونه ضد خدا تواند بود ، زیرا نیچه باور داشت خدا بوده و هست وبه مجاز از مرگ اوسخن گفته است ، به بیانی روشن تر مرگ خدا از نظرگاه نیچه به اعتبار آفریده است نهآفریدگار ، چنانکه در جای جای آثار نیچه از خدای محبوب او نیز سخن به میان آمدهاست .
آری نیچه از مرگ خدای سخن گفته است ، اما کدام خدای ؟ به قول هایدگر مراد از مرگخدا از نظر نیچه خدای متافیزیک است نه الوهیت.خدای مسیحیت افلاطونی است نه خدایواقعی.(به نقل از مترجم کتاب )

آقای انصاری در مورد کتاب چنین گفت زرتشت مینویسد (( در مقدمه کتاب _عیسی فرزند انسان _ اثر جبران خلیل جبران نوشتم :با اینکه در دو احساس دو درخترسته از یک خاکند….اما برخی از آثار جبران را باید لذت برد و فهمید و برخی دیگر رافهمید و لذت برد! اما اینک ناگزیرم بگویم: کتاب چنین گفت زرتشت را هم باید فهمید ولذت برد و هم لذت برد و فهمید.))

وقتی کتاب را ببینید جمله ای در روی جلد آن نظرتان را به خود جلبمیکند : کتابی برای همه کس و هیچ کس !
جمله ی اغراق آمیزی نیست ، چون وقتی خواندنش را شروع میکنید هم میفهمید و همنمیفهمید ، یعنی جملات طوری هستند که همه میتوانند معنیشان را متوجه بشوند و درعین حال چیزی از آن نفهمند.
نیچه خود چطور انسانی بوده است ؟
نیچه میگوید : (( برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست ، بلکه همواره باید اخلاصو نیت خود را بپاید ، و به آن از دیده ی شک بنگرد. زیرا دلداده ی حقیقت ، حقیقت رابه خاطر هماهنگی آن با امیال خویش نمیخواهد ، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقتبودن دوست میدارد ، حتی اگر مخالف باور وعقیده اش باشد ))
یا در جای دیگر (( پس هرگاه اندیشه ای متعارض با مبادی اش به ذهن او خطور کند ،باید آنجا باز ایستد و هرگز در پذیرش آن دودل نباشد .))
و ادامه میدهد (( مبادا حایلی باشد میان اندیشه خود و آنچه که با آن در تعارض استو هر اندیشه وری که به این توصیه عمل نکند به نخستین مرتبت فرزانگی نایل نخواهدآمد.))
و این جمله ی زیبا که در آن نیچه مبارزه را یاد آوری میکند : (( تو باید هر روز یکبار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتقائل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو .))
و اینها باید برای شناختن مردی که در جستجوی حقیقت بود ، شاید کافی باشد.

فلیکس مارکس در دیباچه ی کتاب مینویسد : (( مهمترین محور فلسفه ی نیچهپدید آوردن انسانی است که بتواند بر انسانیت چیره شود ، بنابراین ملاحظه میشود همهی مردمانی را که تاریخ از آنان به بزرگی یاد میکند به ریشخند میگیرد و میگوید :
نسلی که والاترین را میزاید ، هرگز زاده نشده است ، و امروز کسی نیست ، که بر ذاتخویش فائق آمده باشد ، و تمام کاری را که مردم میتوانند بکنند این است که به انسانبرتر عشق ورزند تا مگر در آینده از میان زاد و ولد آنان ظهور کند .))
ولی گاهی وقتها نیچه در سخنانش شیطنت میکند برای مثال در جایی میگوید: (( آه ،چگونه مشتاق جاودانگی نباشم ، حال آنکه دارم از آتش شوق ازدواج پاک میسوزم ، بهحلقه ی حلقه ها ، جایی که میتوان به درستی پایانش را آغاز راه دانست ، من تا بهامروز زنی را نیافته ام که او را مادر فرزندانم بخواهم جز جاودانگی که به او عشقمیورزم.))

کتاب چنین گفت زرتشت با بازگشت و تحول زرتشت شروع میشود ؛ زرتشتی کهدر سی سالگی به کوه وتنهایی پناه میبرد و در چهل سالگی دچار دگرگونی اندیشه میشودو حالا تصمیم میگیرد برگردد تا سخنانش را با مردم در میان گذارد.
در راه قدسی او را میبیند و خطاب به او میگوید : (( ای زرتشت ! تو اکنون بیدار شدهای ، دیگر تو را با خفتگان چه کار ؟))
و زرتشت پاسخ میدهد که برای انسانها هدایایی آورده است.


کتاب پر از جملات وسخنان نغز است ، جملاتی که گاهی وقتها ممکن است از شنیدنشانشوکه شوید ، اگر علاقه مند به خواندن کتابهای سنگین فلسفی هستید کتاب چنین گفتزرتشت را برای شما پیشنهاد میکنم.

دو نقد بالا از الهه وحسین جفاری با دو دید متفاوت است     ولی آنچه مشخص است چنین گفت زرتشت کتابیفلسفی است وباید با شناختی واضح آنرا خواند وبهره برد.زرتشت صدای یک تنهاست وهمانطور که فردریک ویلهم نیچه فیلسوف آۀمانی د ر جواب ،چنین کفت زرتشت به کداممقوله هنر تعلق دارد؟جواب می دهد :«گمان می کنم به مقوله سمفونی ها.» وزرتشت راستییک سمفونی است،موسیقی انسانی است با روحی به راستی آزادو وارهیده از هرگونهوابستگی ویک صدای تنهاست که در بیابان تعلیم میدهد واشتراوس است که سمفونی چنینگفت زرتشت را می نوازد.

برای داشتن نگاهی جهان روا ،یکسان نگر وهمه سونگر باید از هزار منظرمتفاوت نگاه کرد ویک سمفونی در بیابان بود.        

فردریش ویلهلم نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگپروس به دنیا آمد و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. در بست ویک سالگی بن راترک گفته، رهسپار لایپزیگ ‌شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد. درسن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس  فرا خوانده ‌شد و درسربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته می‌شد. نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی در دانشگاهبازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. سرانجام در سال۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردنمسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری براثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.
 مرحله اول کار نیچه با نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزه‌های اخلاقی،ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است.

دومین مرحله کار نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی است.

«چنین گفت زرتشت» نیچه وفراسوی نیک وبد، مرحله سوم وتکمیل کننده کارشاست
Dara sharif بازدید : 90 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

با رویاوآرزو بزرگ می شویم ،زمانی می توانیم کار آفرین شویم گه از رویاهایمان راهی به سوی واقعیت بیابیم .با نگاهی به پدر بزرگ پیرکه میوه فروش شهر بوده است می بینیم هرچه در آورده است برای رسیدن به آب در مزرعه خود خرج کرده است ودر هشتاد سالگی رویا هایش به واقعیت می پیوندد وانرژی که در طول مسیراو را همراهی کرده است وچاه های مختلفی حفر کرده است وازریسک نترسیده است  دو چندان شده  وجوانان رابرای کشاورزی بکار می گیرد،بانوی زرتشتی مسنی که با تلاش وتجربه سالیان کار در یک روستا به عنوان کشاورز نمونه معرفی میشود  و بیشترین محصول کشاورزی را در هکتار به دست می آورد وبه این جمله اشوزرتشت (هر کس گندم می کارد راستی می افشاند.) عمل می کند.دو نمونه کار آفرینان می باشند.

کار آفرین مصمم است از رویا هایش ،خلاقیت بسازدوخلاقیت از ذهن به عمل تبدیل شودونوآوری به وجود آید البته خطر پذیر است و پشت کاراورا لحظه ای از فکر وتلاش باز نمی داردوامید وار است وبه آینده چشم دوخته است با وجود فشار زیادکارایی خود را حفظ می کند،موتور محرکه توسعه اقتصادی در کشور است.

کار آفرینان با مهارتی که در تشخیص فرصت هاوموقعیت هاوایجاد حرکت در توسعه این موفقیت ها دارند می توانند پیشروتغییر در اقتصادوتحول احتماعی باشند ویکی از رهاورد های مهم کار آفرین اشتغالزایی است.

کار آفرین فردی است که با ایده جدید و صزف زمان وانرژی لازم برای هماهنگی منابع ، نیروی کار ، مواد اولیه وسایر دارایی هارا داشته باشدواز خطر های راه نهراسدوبه طور مداوم ومستمرادامه دهدوارزش افزوده تولید کندوجامعه را به حرکت وادارد.

 

ویژگیهای‌ کارآفرینان‌:

ـ نوآوری‌ (Innovation)

ـ خلاقیت‌ (Creativity)

ـ مخاطره‌پذیری‌ (Riskbearing)

ـ اعتماد به‌ نفس‌ (Self- Confidence)

ـ دانش‌ فنی‌ (Technical Knowledge)

ـ استقلال‌ (Independent)

ـ هدف‌گرا (Goal- Oriented)

ـ مرکزکنترل‌داخلی‌ (Enternal locus of control)

ـ عکس‌العمل‌ مثبت‌ نسبت‌ به‌ مشکلات‌ و موانع‌

(Positive reaction to set back)

ـ توانایی‌به‌ایجادارتباطات‌(Communication Ability)

ـ توفیق‌طلبی‌ (need for Achievement)

ـ تمایل‌به‌مسؤولیت‌پذیری‌(Desir for Responsibility)

به‌ طور سنتی‌ در جوامع‌ صنعتی‌ و به‌ طور معمول‌ در کشور ما کارآفرینان‌ از طریق‌ سعی‌ و خطا و بقاء اصلح‌ انتخاب‌ شده‌اند.کسانی‌ که‌ در خود توان‌ ایجاد کسب‌ و کار جدید را می‌بینند با کشف‌ فرصتهای‌ موجود در جامعه‌ انجام‌ نوعی‌ مطالعه‌ امکان‌سنجی‌ فنی‌ و اقتصادی‌، بسیج‌ منابع‌ پراکنده‌ و مالی‌ و انسانی‌، دست‌یابی‌ به‌ تکنولوژیهای‌ مرتبط‌ و بالاخره‌با قبول‌ خطر شکست‌ وارد میدان‌ کسب‌ و کار می‌شوند. اما از این‌ میان‌ این‌ گروه‌ معمولاً جمع‌ کوچکی‌خطر شکست‌زودرس‌ را پشت‌ سر می‌گذراند و به‌ مراحل‌ پیشرفته‌تر کسب‌ و کار می‌رسند. کارآفرینانی‌ که‌ بدین‌ نحو وارد عرصه‌ کسب‌ و کارمی‌شوند معمولاً از آموزش‌ ویژه‌ای‌ جز آنچه‌ در مشاغل‌ قبلی‌ خود آموخته‌اند برخوردار نیستند.

کسب و کار با خرید و فروش کالاها، تولید کالاها یا عرضه ی خدمات، به منظور به دست آوردن سود، سر و کار دارد.  با توجه به تعاریف یاد شده، ویژگیهای کسب و کار، عبارتند از:

1. فروش یا انتقال کالاها و خدمات برای کسب ارزش

2. معامله ی کالاها و خدمات

3. تکرا رمعاملات

4. انگیزه ی سود (مهمترین و قدرتمندترین محرک اداره ی امور کسب و کار)

5. فعالیت توأم با ریسک، کسب و کار، همیشه بر آینده متمرکز است و عدم اطمینان، ویژگی آینده است. از این رو، همواره کسب و کار توأم با ریسک است.

زرتشتیان ایران هر سا له صد ها نفر از فرزندانشان را به جامعه دانشگاهی می فرستند تادانش فنی ومهارت کافی کسب کنند وبا امکانات جماعتی که دارند می توانند کاز آفرینانی شوندوتوسعه کشور راسرعت بخشند .بزرگان جامعه ما تلاش داشته ودارند راه این توسعه راهموار کنند .بهتر است سازمان های پیشگام که جهت آشنایی دانشجویان گام بر می دارند آموزش هایی جهت کار آفرینی وخلاقیت وعملی کردن ایده ها برترآنها پیش بینی اجرا کنند وراه های امکان سنجی ومسیر های اولیه کسب وکار وکار آفرینی را با دعوت از سایر سازمان ها وانجمن هاامید به جوانان راجهت تلاش بیشتر به وجود آورند.

با توجه به ویژگی های کار آفرینان ،هر جوان زرتشتی می تواند یک کار آفرین باشد.چرا؟چون در درجه اول زرتشتی است وخیلی از خصلت ها رابه عنوان دین باید داشته باشد ،ودر درجه دوم دانش فنی ومهارت را نیزخود در دانشگاه کسب کرده یااز دیگری کمک بگیرد و‌مسؤولیت‌پذیری و مخاطره‌پذیری‌ خصلت هر ایرانی است.

این هم طنزی از کارآفرینی

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست می‌انداختند. دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست می‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و هم دیگر دستت نمی‌اندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هایم. شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام
اگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانندو اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد.
Dara sharif بازدید : 103 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

کد مطلب: 17977

آدرس مطلب:http://bfnews.ir/vdca0on6.49n0015kk4.html

آینده روشنر آموزه های زرتشتی مساله موعود آخر الزمان ارتباط تنگاتنگی بامساله زمان کرانه مند و هزاره ها دارد. در باورهای زرتشت و بر اساس کتابهای دینیپهلوی، جهان به چهار دوره ۳۰۰۰ ساله تقسیم می شود. این دوازده هزار سال در واقعزمان کرانه مندی است که طبق پیمان اهورا مزدا و اهریمن برای کارزار از «زمانبیکران» جدا شده است.
سه هزار سال نخستین دوران آفرینش مینوی، حمله نافرجام اهریمن، پیشنهاد زمانآمیختگی نه هزارساله اهورامزدا و قبول اهریمن است. در سه هزار سال دوم جهان ازحالت مینوی به حالت گیتوی و دنیوی آفریده شد. سه هزار سال سوم، دوره آمیختگی وحمله اهریمن به دنیا و آوردن پلیدی و مرگ است.  در پایان این دوره است کهبگفته ی گاتها و اوستا سوشیانت خواهد آمد. در گاتها و اوستا واژه سوشیانت با دوگونه کاربرد استفاده شده است که به آن نیز پرداخته خواهد شد. سه هزار سال پایانیجهان دوره ای است که در آغاز آن زرتشت به بهدینی الهام می شود.

سوشیانت در اوستا

سوشیانت اوستا غالبا بگونه ی جمع بکار رفته است و به لفظی که زرتشت آنرابکار برده است نیست اما همچنان دارای معانی  نجاتگر و رهاننده می باشد. در«فروردین یشت» بند صد و بیست و نه آمده است: «او را از این جهت ‏سوشیانت ‏خوانند،برای آنکه به کلیه جهان مادی سود و منفعت رساند» در تفسیر پهلوی نیز سوشیانس بهمعنی رهاننده و نجات‏دهنده نیز هست.

در قسمتهای دیگری از اوستا ، سوشیانت به صیغه جمع آمده و از آن ، یاوراندین را اراده کرده اند . گاهی هم مقصود از آن ها ، سه موعود دین زرتشت است کهدر سرانجام ، هریک به نوبه خود ظهور کرده ، بار دیگر دین مزدیسنا را تازه گردانندو جهان فرسوده و ویران را تازگی و خرمی بخشند و در آبادانی بکوشند . در جاهایی ازاوستا نیز که کلمه سوشیانت مفرد آمده ، از آن مخصوصا آخرین موعود مزدیسنا کهرستاخیز خواهد کرد اراده شده است.

سوشیانتها با حالت جمع در فروردین یشت عبارتند از : اوخشیت ارته ، اوخشیتنمنگه و اَستْوَتْ اِرِتَه. ظهور هوشیدر (اولین منجی) و در پایان هزاره اول است،ظهور هوشیدر-ماه ( دومین منجی) در پایان هزاره دوم و ظهور استوت ارته (سوشیانت ،موعود آخر) در پایان هزاره سوم است. و بالاخره در پایان هزاره سوم، زمان فرشوکرتییا فراشگرد (رستاخیز) فرا می رسد. زمانی که طبق آموزه های زرتشتی در آن، دنیادوباره زنده خواهد شد و اهریمن کاملا و برای همیشه و در همه ی کارهایش شکست میخورد.

 

سوشیانت در اوستا

 

 

واژه سوشیانت

واژه سوشیانت در گاهان مفهوم بسیار گسترده‏ای دارد و منظور از آن بزرگانی است که با گام برداشتن در راه راستی و پیروی از آموزشهای زردشت رهبریِ جامعه مزداپرست را به دست می‏گیرند و با خود صلح و آشتی را به ارمغان می‏آورند.

معنای این واژه در اوستای متأخر به تدریج محدود می‏شود، به گونه‏ای که در نهایت به لقبی برای منجی آخر زمان - "استوت رته " پیروز - بدل می‏شود که بنابر باورهای زردشتی سه هزار ساله پس از زردشت از تخمه او زاده می‏شود. او گرز پیروزی‏آورِ پهلوانانِ پیشین را به دست می‏گیرد و با دیوان و دیوسیرتان می‏ستیزد و در پایان نوسازیِ جهان را به انجام می‏رساند.

واژه اوستایی SaošiianÊt   =فارسی میانه SoΚyans  ، فارسی نو سوشیانت، سوشیانس، از جمله مهمترین اصطلاحات دینی زردشتی است و چون معادلی در ودایی ندارد، باید آن را از نوآوریهای زردشت به شمار آورد.

این اصطلاح درگاهان مفهوم بسیار گسترده‏ای دارد، اما در اوستای متأخّر به تدریج معنای آن محدود می‏شود. از این رو برای شناخت مفهوم این اصطلاح باید گاهان و اوستای متأخر را جداگانه مورد بررسی قرار داد.

1.
سوشیانت در گاهان
واژه سوشیانت را در گاهان اوستاشناسان تا کنون به صورتهای مختلف تعبیر و ترجمه کرده‏اند. بارتلمه آن را «منجی» (Retter , Heiland)معنا کرده و بر این باور است که صورت مفرد آن به شخص زردشت و صورت جمع آن به کسانی که او را در نجات بخشی یاری می‏رسانند اشاره می‏کند (1904، 1551). کلنز و پیرار منظور از سوشیانت را درگاهان «مجری مراسم قربانی» ((Sacrifiant می‏دانند (1990، 313). هومباخ ـ که پیش از این مانند کلنز سوشیانت را اصطلاحی آیینی و منظور از آن را «قربانی سالار»( (Opferherrمی‏دانست (1952[1957]، 30) - اکنون آن را اصطلاحی اخلاقی و به معنی «نیکوکار»( (benefactorمی‏داند (1991؛ 1994) و، به پیروی از بارتلمه، می‏گوید که منظور از آن زردشت و پیروان اوست که در راه نجات‏بخشی گام برمی‏دارند (1959، ج 2، 94). هینتسه بر این باور است که سوشیانت در هر دو شمار مفرد و جمع معنای عام دارد و به بزرگان دین اشاره می‏کند (1995، 83 و 88).

برای بررسی مفهوم سوشیانت درگاهان نخست باید به موارد استفاده آن نظر افکند. این واژه شش بار در گاهان به کار رفته است، سه بار در شمار مفرد و سه بار در شمار جمع. بندهایی که این واژه در آنها به کار رفته عبارت‏اند از:

یسن 34 بند 13(1)

ای اهورا! آن راه را که به من گفتی ازآنِ اندیشه نیک [است به ما بنمایان]، آن [راهِ] خوب ساخته شده را که +دئناهای +سوشیانتها با راستی بر آن گام برمی‏دارند[و] به سوی مزدی که به نیکْ بخشندگان می‏دهید و تو، ای مزدا، مقرر کننده آن هستی [پیش می‏روند].

یسن 45 بند 11

ای مزدا اهورا! کس دیگری که دیوان و آدمیان را خوار می‏شمارد، که او(=مزدا) را - بر خلاف کسی که در باره‏اش درست می‏اندیشد - خوار می‏شمارند،[چنین کسی] به وسیله+دئنایِ +افزونی بخشِ+سوشیانتِ سالارِخانه، یار، برادر یا پدر [خواهد بود].

یسن 46 بند 3

ای مزدا! کی گاوانِ روزها، خِرَدهایِ+سوشیانت‏ها، با+آموزشهای+کامل برای دست یازیدن [مردم] به راستی در جهان برخواهند دمید؟ برای خوراک باید با اندیشه نیک به سوی چه کسانی آمد؟ ای اهورا! تو را برای +آموختن [آن] به من برمی‏گزینم.

یسن 48 بند 9

ای مزدا! کِی خواهم دانست که تو با راستی بر چیزی که بیمِ آن مرا می‏ترساند احاطه داری؟ همانا بگذار+فرمانِ اندیشه نیک به من گفته شود. باشد که +سوشیانت بداند پاداشش چگونه خواهد بود.

یسن 48 بند 12

ای مزدا! آنان +سوشیانت‏های کشورها خواهند بود که با اندیشه نیک از شناختِ تو با کردارهای [الهام گرفته از] راستیِ +آموزشِ تو پیروی می‏کنند. زیرا آنان دفع کنندگانِ [دیو [خشم آفریده شده‏اند.

یسن 53 بند 2

پس باشد که کِی گشتاسب [و] پسرِ زردشتِ سپیتمان(2)و فرشوشتر مخلصانه از شناخت مزدا برای ستایش او و از پرستش او با گفتارها و کردارهای [الهام گرفته از] اندیشه [زردشت]،[از این] راههای راستِ بخشش، پیروی کنند. [این است] +دئنای +سوشیانت که اهورا +آفرید.

واژه saošiianÊt -از لحاظ اشتقاق صفت فاعلی آینده از ریشه فعلی - sao (صورتِ قویِ(suÎ- به معنی «ورم کردن؛ بزرگ شدن؛ کامیاب شدن؛ قوی شدن»(3)با نشانه ستاک آینده šiia - و پسوند سازنده صفت فاعلی گذرا --nÊt(صورتِ دیگری از -anÊt-) است. از آن جا که آینده، علاوه بر معنی اصلی خود، بر خواست و اراده نیز دلالت می‏کند (ویتنی 1924، بند 948)، این واژه را می‏توان به صورتهای زیر ترجمه کرد: «کامیاب شونده»، «خواهانِ کامیابی»،«نیرومند شونده» و «خواهانِ نیرومندی». اگر چه واژه فارسی میانه suÎd «سود» نیز در نهایت از ریشه فعلی -suÎ مشتق شده (بیلی 1979، 429)، ترجمه - saošiianÊtاوستایی به suÎd(oÎ)mand «سودمند» در فارسی میانه و «سودمند» و «سود رسان» در فارسی نو دقیق نیست.

با توجه به موارد کاربرد سوشیانت در شش بند مذکور از گاهان می‏توان نکات زیر را استخراج کرد:

1
ـ سوشیانتها با برخورداری از دئنای(4)افزونی بخش(5)(یسن 45:11)و نیروی خرد (یسن 46:3) بر راه اندیشه نیک گام برمی‏دارند (یسن 34:13) و با نیک بخشی (= سخاوتمندی)(یسن، 34:13) و پیروی از راههایِ راستِ بخشش (یسن 53:2) از شناخت مزدا (یسن، 48:12؛ 53:2) و پرستش او (یسن 53:2) با کردارهای مورد پسندِ او (یسن 48:12) پیروی می‏کنند و در پایان به مزدی که سزاوار آن‏اند می‏رسند (یسن 34:13).

2 -
سوشیانتها می‏توانند سالارِ خانه (یسن 45:11) یا کشور (یسن 48:12) و احتمالاً دیگر واحدهای اجتماعی(6)باشند. آنان دشمن دیو خشم‏اند (یسن 48:12) و با یار، برادر و پدر کردنِ آدمیان (یسن 45:11)پیوندهای اجتماعی را مستحکم می‏سازند. از این رو مِسینا سوشیانتها را در گاهان شخصیتهایی تاریخی می‏داند که«رسالتشان اجتماعی بوده است» (1932، 158).

3
ـ از آن جا که در آخرین جمله از یسن 48:9 به یک باره سوم شخص مفرد جای اول شخص مفرد را می‏گیرد و نیز از آن جا که در سه مورد از شش مورد مذکور واژه سوشیانت در شمار جمع به کار رفته است، می‏توان نتیجه گرفت که زردشت خود یکی از سوشیانتها، و بدون شک بزرگترینِ آنها، بوده است.

4
ـ کار برد سوشیانت در یسن 45:11 - که هیچ ارتباطی با آیین قربانی ندارد - نشان می‏دهد که بر خلاف نظرِ کلنز و پیرار منظور از «راه» در بندهای مذکور «مراسم قربانی» و منظور از سوشیانت «مجری مراسم قربانی»یا «قربانی کننده» نیست (نیز نگاه کنید به، هینتسه 1995، 87).

بنابراین منظور از سوشیانتها در گاهان بزرگانی است که به پیروی از زردشت، به آموزشهای مزدا گوش جان می‏سپارند و با پیمودن راه راستی رهبری مردم را به دست می‏گیرند و با دیوان و دیو سیرتان می‏ستیزند و در پایان به پاداش عمل خویش می‏رسند و صلح و آشتی را در جامعه حکمفرما می‏کنند.

2 .
سوشیانت در اوستای متأخر
در اوستای متأخر هر گاه سوشیانت در شمار جمع به کار رفته باشد، تفاوتی با سوشیانت گاهان ندارد:

«
سوشیانتهای َاشَوَن (= پیروِ راستی)»(یسن 14:1)، بسنجید با: یسن 34:13.

«[
ما] سوشیانتها دروغ را دور خواهیم راند»(یسن 61:5)، بسنجید با: یسن 48:12.

«
سوشیانتهای کشورها»(یسن 70:4)، بسنجید با: یسن 48:12.

«
خِرَد همه سوشیانتها»(یشت 17:2)، بسنجید با: یسن 46:3.

سوشیانتها «داناترین، راست گفتارترین، یاری کننده‏ترین [و] خردمندترین»(یسن 13:3؛ ویسپرد 3:5) سرورانی هستند که رسالت زردشت را ادامه می‏دهند و بر خلاف نظر بارتلمه (1904، 1551)، سوشیانتهایِ اوستایِ متأخر فقط موبدان یا منجیان آخر زمان نیستند، بلکه هر فرد پرهیزگاری می‏تواند به مقام ایشان نائل شود:

«
بشود که سوشیانتها باشیم، بشود که پیروز باشیم، بشود که پیش برنده‏ترین میهمانان گرامی اهورامزدا باشیم، ما مردان َاشَوَن که با اندیشه‏های نیک می‏اندیشیم، با گفتارهای نیک [سخن] می‏گوییم [و] با کردارهای نیک [عمل [می‏کنیم.»(یسن 70:4).

فقط در یک مورد (یسن 14:1 = ویسپرد 5:1؛ 11:20)موبدان خود را صریحا سوشیانتها نامیده‏اند:

«
برایِ پرستش و نیایش و خشنودی و ستایش شما، امشاسپندان؛ برایِ بهروزی و خشنودی رَدان و َاشَوَنی و پیروزی و خوشیِ روانِ ما،سوشیانتهایِ اَشَوَن

در عصر اوستای متأخر مزداپرستان سوشیانتهایی را می‏شناختند که در گذشته دلاوریها از خود نشان داده‏بودند و نیز می‏دانستند که در آینده سوشیانتهای دیگری خواهند آمد:

«
به خاطر شما (=فرَوَشی‏ها(7)) [بود که] پیش از این کَرشْنَزْها(8)(karšnazoÎ) یِ پهلوان، خشتاوی‏ها(9)((xštaÎuuaiioÎیِ دلیر، سوشیانتهایِ دلیر [و] پیروزمندانِ دلیر، نیرومندترین شدند»(یشت 13:38).

«
اَشَوَنانی که درگذشته‏اند، َاشَوَنانی که زنده‏اند [و آن] مردانی که زاده نشده‏اند [یعنی]سوشیانتهایِ نو کننده»(یسن 24:5؛ ویسپرد 11:7).

«
ای سپیتمان [زردشت]! مرا (= هوم(10)را) بگیر، مرا برای خوردن آماده کن، مرا برای ستایش بستای، چنان که مرا سوشیانتهایِ دیگر خواهند ستود»(یسن 9:2).

اما هر گاه در اوستای متأخر واژه سوشیانت در شمار مفرد به کار رفته باشد، تنها به یک سوشیانت خاص - که منجی آخر زمان است - باز می‏گردد.

«
همه فَرَوشی‏هایِ نیکِ توانایِ َاشَوَنان را می‏ستاییم، از کیومرث(11)تا سوشیانتِ پیروز»(یسن 26:10، 59:27؛ یشت 13:145).

موبدان با در نظر گرفتن فقره گاهانی زیر نام َاسْتْوَتْ رتَه (äräta- astuuat¬.)را برای «سوشیانتِ پیروز» برگزیده‏اند که به معنیِ «راستیِ جسمانی» است:

یسن 43 بند 16

x¨iiaÎt¬ uštaÎnaÎ aojoÎèhuuat¬.astuuat¬ ašÊäm

راستیِ جسمانی با نیرویِ زندگی قدرتمند باشد.(12)

جزء - - ärätaدر این نام گونه‏ای گویشی برای واژه اوستایی - ašÊa «راستی» است(بسنجید با: -arta در فارسی باستان و -rÊta¨ در سنسکریت). از آن جا که اسطوره مربوط به استوت رته - که درباره‏اش سخن خواهیم گفت - ارتباط بسیار نزدیکی با دریاچه هامون در سیستان دارد، باید این نام واسطوره مربوط به آن را از نوآوریهای موبدان سیستان دانست(13)مفهوم نام استوت رته را اوستا خود چنین بیان کرده است:

«
که نامش سوشیانت پیروز و استوت رته خواهد بود؛ از آن رو سوشیانت، که همه زندگی جسمانی را نیرو خواهدبخشید(14)از آن رو استوت رته، که [آن]موجودِ زنده جسمانی، بی بیمیِ جسمانی را مهیا خواهد کرد»(یشت 13:129).

استوت رته، پیک مزاد اهورا (یشت 19:92)، از تخمه زردشت ـ که در دریاچه کیانسه(15)(Kasaoiia-)(یشت 19:92؛ وندیداد 19:5) نگهداری می‏شود و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه فرَوَشی محافظت از آن را بر عهده دارند (یشت 13:62) ـ و از دوشیزه‏ای به نام ردَت فِذْری (16) (ärädat¬.fädriÎ-)(یشت 13:142)، ملقب به ویسپَ تَوْرْوَیْری (17)(viÎspa.tauruuairiÎ -)(یشت 13:142؛ 19:92)،«برای ایستادگی در برابر ستیزه‏های دیوان و آدمیان» (یشت 13:142) زاده خواهد شد و نوسازی (اوستایی frašoÎ.käräti-) ، فارسی میانه (18)(frašagird جهان را به انجام خواهد رسانید:

«
فّرِ(19)شاهی نیرومند مزدا آفریده را می‏ستاییم،[آن فرّ] بسیار ستوده سرآمدِ پرهیزگارِ کارآمدِ زبر دست [و [برتر از دیگر آفریدگان را، که سوشیانت پیروز و دیگر یاران [او] را همراهی خواهد کرد تا جهان را نو کند: [جهانی] پیرنشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، نپوسیدنی، جاودان زنده، جاودان بالنده، [و] کامروا. در آن هنگام که مردگان برخیزند،[آن] زنده بی‏مرگ (= سوشیانت) خواهد آمد [و] جهان به خواست خویش نو خواهد شد. پس جهانهای (= آفریدگانِ) فرمانبردارِ راستی بی‏مرگ شوند، دروغ دگر باره به همان جایی رانده شود که از آن جا برای نابودیِ [فرد] اَشَوَن و تبار و هستی [اش] آمده بود. تباهکار [ماده(20)]نابود خواهد شد، تباهکار [نر] خواهد گریخت» (یشت 19: 90-88).

استوت رته، پس از ظهور، گرز پیروزی‏آور پهلوانانِ پیشین را به دست خواهد گرفت، همان گرزی که باآن فریدون اژی‏دها که(21) (azÏi- dahaÎka-)را، افراسیاب زَیْنیگَوْ(22) (zainigau-)را، کی خسرو افراسیاب را وکی گشتاسب دشمنان راستی را نابود کرده بود (یشت 19:93 ـ 92). او پهلوانانه با دروغ خواهد ستیزید و:

«....
دروغ را از جهانهای راستی بیرون خواهد برد. او باچشمانِ خرَد خواهد نگریست، همه آفرینش را خواهد دید،... ...(؟) او با چشمانِ بخشش همه جهان مادّی را خواهد دید و با توجه همه جهان مادّی را بی‏مرگ خواهد کرد. یارانِ استوت رته پیروز به در خواهند آمد [که [نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار [و] نیک دئنا [هستند] و هرگز به زبانشان دروغگو ن[ـیستند]. خشمِ خونین سلاحِ بی فرّ از برابر ایشان خواهد گریخت. راستی بر دروغِ بدِ بدنژادِ تیره غلبه خواهد کرد. اندیشه بد شکست خواهد یافت؛ اندیشه نیک بر آن غلبه خواهد کرد. سخنِ دروغ گفته شده شکست خواهد یافت؛ اندیشه نیک بر آن غلبه خواهد کرد. خرداد و َامرداد بر گرسنگی و تشنگی غلبه خواهند کرد؛ خرداد و اَمرداد بر گرسنگی و تشنگیِ بد غلبه خواهند کرد. اهریمنِ ناتوانِ بدکنش خواهد گریخت.....»(یشت 19:96 - 93).

از آن جا که اراده اهورا مزدا بر آن قرار گرفته که در پایان راستی بر دروغ چیره شود، در همه جا در اوستای متأخر واژه سوشیانت در شمار مفرد- که فقط به استوت رته بازمی‏گردد ـ با صفت väräÑrajan-(پیروز) آمده است.

زمان پیداییِ اسطوره استوت رته، سوشیانت و منجی آخر زمان، را پیش از گسترش دین زردشت در غرب ایران در اواخر سده هفتم پیش از میلاد نوشته‏اند (بویس، 872)، پس از آن موبدان غرب ایران، احتمالاً تحت تأثیر باورهای بابلی، عمر جهان را چهار دوره سه هزار ساله دانستند و ظهور زردشت را در آغاز سه هزار سال پایانی قرار دادند. به نوشته منابع فارسی میانه در هر هزار سال پس از زردشت، از تخمه او منجی‏ای زاده می‏شود که نخستین آنها هوشیدر(hoΚiÎdar)، دومین آنها هوشیدرماه (23)(hoΚiÎdarmaÎh)، و سومین و آخرین آنها سوشیانس است(24).

بنابر این سوشیانت ـ که درگاهان مفهومی کاملاً دینی دارد و منظور از آن هر رهبرِ پرهیزگارِ دیوستیز است ـ در اوستای متأخر به تدریج با اسطوره پهلوان اژدهاکش در هم می‏آمیزد و سازه معنایی جدیدی به خود می‏گیرد و درنهایت به منجیِ آخر زمان که نامش «استوت رته» و صفتش «پیروز» است اطلاق می‏شود و بدین گونه به اصطلاحی آخرت شناختی بدل می‏شود.

پی نوشتها

1 .
ترجمه‏ها بر پایه آخرین ترجمه انگلیسی هومباخ (1994) است. در پاره‏ای از موارد واژه یا عبارتی بر مبنای ترجمه‏های اینسلر(1975)، بارتلمه (1904)، کلنز (1988)، لومل (1971) و هینتسه(1995) ترجمه شده است. این واژه‏ها به نشانه + مشخص شده‏اند.

2 .
هومباخ SpitaÎma - را نام پسر زردشت می‏داند (1994، 103)، اما این واژه در همه جا نام خاندانِ زردشت است. احتمالاً منظور از پسر زردشت ایسَتْ واسْتْرَ (isat¬. vaÎstra)، بزرگترین فرزند اوست (بارتلمه 1904، 1624).

3 .
از ریشه هند و اروپایی*kھeu - : «ورم کردن؛ ورم؛ فرورفتگی» (پوکورنی 1959، ج 1،

4 .
واژه اوستایی - daeÎnaÎ به «دیدگاه فکری و نگرش فرد به زندگی خود و جهان پیرامونش اطلاق می‏شود»(هینتسه 1995، 84). هومباخ (1994) آن را همیشه «دیدگاه دینی» (religious view)ترجمه می‏کند.

5 .
واژه اوستایی spänÊta-را هومباخ (1994)«مقدس»(holy) ترجمه می‏کند، اما بهتر است آن را به معنی «افزونی بخش» و «کامیاب کننده»making to increase and prosper)) دانست (بیلی 1979، 395).

6 .
واحدهای اجتماعی عصر زردشت به ترتیب عبارت بودند از: کشور (daè¨hu-)، قوم (zänÊtu-)، طایفه (-vis ) و خانه یا خانواده (- dam).

7 .
فرَوَشی (اوستایی - (frauuašÊi یا فرَوَهْرْ (فارسی میانه (frawahr: از عناصرِ مینوی که پیش از آفرینش موجود بوده‏است و پس از مرگ نیز پایدار می‏ماند و وظیفه محافظت از آفریدگان نیک را بر عهده دارد.

8 .
کَرشْنَزْ((karšnaz و خشتَوی ((xštauuiنامِ دو خاندانِ ایرانی است.

9 .
کَرشْنَزْ((karšnaz و خشتَوی ((xštauuiنامِ دو خاندانِ ایرانی است.

10 .
اوستایی haoma-، گیاهی مقدس که افشره آن را در مراسم آیینی می‏نوشند.

11 .
نخستین انسان

12 .
یا «راستی، جسمانی [و]با نیرویِ زندگی قدرتمند باشد.»(هینتسه 1995، 94).

13 .
در باره اهمیت سیستان در تحول دین زردشت نگاه کنید به: نیولی، 1967.

14 .
با توجه به معنای سوشیانت: «نیرومند شونده».

15 .
محل دریاچه کیانسه را سیستان نوشته‏اند(بندهش، 74). کیانسه احتمالاً نام دریاچه هامون بوده است. نیز نگاه کنید به: پور داود، 1356.

16 .
به معنی «کامیاب کننده پدر».

17 .
به معنی «شکست دهنده همه»

18 .
واژه «فرشگرد» دراصل به معنی «شگفت سازی» است.

19 . «
فرّ» یا «فَرّه» در اصل به معنی «سعادت، نیکبختی» است.

20 .
احتمالاً منظور از تباهکار ماده، ماده دیودروغ، و منظور از تباهکار نر، اهریمن است.

21 . =
دهاکه اژدها: اژدهای «سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزارفن، بس زورمند، دروغ دیوی، دروندِ بد برای جهانیان، بس زورمندترین دروغ که اهریمن در برابر جهان مادی برای نابودیِ جهانهایِ (= آفریدگانِ)[پیرو] راستی، آفرید»(یسن 9:8). این نام بعدا در فارسی میانه به azdahaÎg و در فارسی دری به ضحاک بدل شد. واژه «اژدها» نیز از صورتِ پارتی همین واژه (azÏdahaÎg)بر جای مانده است.

22 .
نام یکی از دشمنان ایرانیان است.

23 .
نام این دو در اوستای متأخر فقط یک بار در بند 128 فروردین یشت به صورتهای uxšÊiia←¬.äräta«پروراننده راستی» و ـ uxšÊiiat¬.nämah- «پروراننده نماز» آمده و فروهرشان ستوده شده است. لازم به ذکر است که این بند از فروردین یشت از افزوده‏های بعدی است و زمان افزودنِ آن پس از خلق اسطوره مذکور بوده است.

24 .
درباره این سه منجی و وقایع آخر زمان در متون فارسی میانه نگاه کنید به: راشد محصل، 1369.

منابع:
Bailey, H.W. Dictionary of Khotan Saka. Cambridge, 1979.

Bartholomae, C. Altiranisches Wörterbuch. Strassburg, 1904.

Boyce, M."Astvat.äräta."in Encyclopedia Iranica, voI.II, pp. 871-873.

Gnoli,G. Ricerche storiche sul siÎstaÎn antico. Roma,1967.

Hintze, A."The Rise of the Saviour in the Avesta"in Iran und Turfan, Beiträge Berliner Wissenschaftler,Werner Sundermann zum 60. Geburtstag gewidmet,Herausgegeben von C. Reck und P. Zieme, Wiesbaden, 1995,pp.77-97.

Humbach,H. "Gast und Gabe bei Zarathustra" in Münchener Studien zur Sprachwissenschaft 2, 1952 [1957], pp. 5-34.

Ibid.Die Gathas des Zarathustra.2 Bde., Heidelberg, 1959.

Ibid.The GaÎthaÎs of Zarathushtra, in collaboration with J. Elfenbein and P.O. SkjrvØ, 2 voIs. ,Heidelberg, 1991.

Ibid. and P. Ichaporia. The Heritage of Zarathushtra, A New Translation of his GaÎthaÎs. HeideIberg, 1994.

Insler, S. The Gathas of Zarathustra. Acta Iranica 8. Téhéran - Liège, 1975.

Kellens,J. and E. Pirart. Les textes vieil - avestiques. 3 vols.,Wiesbaden,1988, 1990,1991.

Lommel, H.Die GaÎthaÎ des Zarathustra, Herausgegeben von B. Schlerath, Basel/Stuttgart,1971.

Messina, G."il Saušyant - nella tradizione iranica e la sua attesa"in Orientalia 1, 1932,pp.149-176.

Pokorny, J.Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch.2 Bde. Bern/Stuttgart,1959.

Whitney, W.D. Sanskrit Grammar.5th edition,Leipzig ,1924.

بُندَهِش. گزارده مهرداد بهار، تهران، 1369.

پورداود، ابراهیم. سوشیانس .بمبئی، 1346 ه. ق.

همو .«هامون» در یشت ها، به کوشش بهرام فره‏وشی، چ 3، تهران، 1356، ج 2، ص 302 - 289.

راشد محصل، محمدتقی. «نجات بخشی در دین زردشتی» در نجات بخشی در ادیان، تهران، 1369، ص 109-1.

لازم به ذکر است که در نگارش این مقاله بیشتر از مقاله هینتسه (1995) استفاده شده است.
Dara sharif بازدید : 133 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

تصویر یک  مرد ایده آل

.

.

.

. .

.

.

.

.  

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

cid:61C6F4B4FDBF417ABC88D52DF6765C94@IKCO.COM

cid:2F95B2F32EF8470AAAB3DCBDB549E809@IKCO.COM

واقعا فکر کردین همچین مردی وجود داره؟؟؟؟؟؟؟

این تصویر را برای زنانی که احتیاج به خندیدن ومردانی

که تحمل شنیدن این واقعیت را دارند بفرستید


Dara sharif بازدید : 125 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
به گزارش ایتنا، شاید برخی اوقات شده که شما مدتی پس از ارسال یک ایمیل، متوجه شده‌اید که آدرس گیرنده را اشتباه تایپ کرده‌اید و این ایمیل از inbox یک کاربر دیگر سر در می‌آورد.

در این مواقع شاید فکر کنید با بستن مرورگر یا حتی در موارد مهمتر با از برق کشیدن رایانه می‌توان جلوی ایمیل ارسال شده را گرفت! ولی جی‌میل را نمی‌شود از برق کشید.

در چنین مواردی دکمه Undo Send که می‌تواند ایمیل ارسال شده را پس بگیرد، بسیار کارساز است.

گوگل این قابلیت را در مارس 2009 به جی‌میل افزود. در آن زمان کاربران فقط 5 ثانیه برای پس گرفتن ایمیل‌های ارسالی خود زمان داشتند.

گوگل مرتباً این مدت زمان را افزایش داده و آن را به 10 ثانیه، 20 ثانیه و اکنون به 30 ثانیه رسانده است.

بر این اساس کاربران 30 ثانیه فرصت دارند تا ایمیلی را که اشتباهی ارسال کرده‌اند یا مایلند در متن آن تغییراتی ایجاد نمایند، با استفاده از Undo Send پس بگیرند.

برای فعال کردن این ویژگی فوق‌العاده مفید، به صفحه settings رفته و در بخش Labs گزینه Undo Send را فعال کنید. سپس بر Save changes در پایین صفحه کلیک کنید.

 
Dara sharif بازدید : 88 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

در چهارم ذیحجه‌ 362 هجری قمری  درخوارزم ،منطقه ای که در مجاورت دریا ی آرالقرار دارد و امروزه همه آن را به نام کارا کلپاکسکایا می شناسند ، به دنیا آمد .کاث و جورجانیه دو شهر بزرگ این منطقه به شمار می رفتند . بیرونی در نزدیکی کاث بهدنیا آمد و نام شهری که در آن متولد شد را به افتخار او ، بیرونی نام نهادند .اودر هر دو شهر کاث و جورجانیه زندگی کرد و پرورش یافت  . ابوریحان بیرونی صاحب متجاوز از 113 کتاب ومقاله است که در زمینه‏های علم هیئت، نجوم ، گاه شماری ،اخترشناسی ، ریاضی ،جغرافیا،زمین‌شناسی، مردم‌شناسی، فیزیک ، دستگاه‏های علمی ،ادبیات ، مذهب و دانش روز سرآمدروزگار خود بود. او از نخستین دانشمندانی است که در نوشته‌های خود به پیشینه‌یتاریخی یک موضوع علمی پرداخته است. اندازه‌گیری چگالی 18 فلز و سنگ گران‌بها، اندازه‌گیریقطر و محیط زمین، شیوه‌ای نو برای طراحی نقشه‌های جغرافیایی، اندازه‌گیریفاصله‌ بین شهرها، پژوهش در باورها و تاریخ مردم هندوستان و تهیه‌ فهرستکتاب‌های زکریای رازی، از کارهای ماندگار اوست.

 بیرونی نخستین دانشمندی است که در همه‌ نوشته‌ها ی خود به پیشینه‌ تاریخی و مقایسهنظرهای دانشمندان پیش از خود در هر موضوع مورد نظر می پردازد. گاه نیز کتاب‌هاییرا فقط به خاطر تاریخ علم نگاشته است. برای نمونه، در الاثار الباقیه که درگاهشماری و شناخت زمان است، به معرفی گاهشمارهای ملت‌های گوناگون، هندی، عربی،یونانی، یهودی و ایرانی می‌پردازد یا در کتاب تمهید المستقر و التحلیل و التقطیع،که در اخترشناسی است، از چگونگی به دست آوردن شاخص‌ها گوناگون اخترشناسی در 3 مکتبیونانی، هندی و ایرانی و میزان تاثیرپذیری دانشمندان گوناگون از آن‌ها سخن می‌گوید.از این رو، بررسی نوشته‌های او راه تازه‌ای برای پژوهشگران تاریخ علم گشوده است تادگرگونی علم را طی سده‌های دراز پی‌گیری کند. برای نمونه، اشاره‌ او به گردهماییاخترشناسان دوران انوشیروان برای تصحیح زیج‌ شاه، پژوهشگران تاریخ علم را از وجوددست‌کم دو نگارش از زیج شاه آگاهی داده است.

  ازدیگر ویژگی‌های پژوهشی بیرونی آشنا بودن به چند زبان است. او فارسی،ترکی، عربی، عبری، سریانی و سانسکریت را به‌خوبی می‌دانسته و با زبانیونانی نیز آشنایی داشته است. او به‌خوبی دریافته بود کهبرای پژوهش در فرهنگ مردمان و دانش تمدن‌های گوناگون، باید نخستزبان آنان را فراگرفت و بهره‌گیری از مترجم یا کتاب‌های ترجمه شده، در پژوهش‌هایدقیق چندان راه‌گشا نیست. از این رو، نخستین کاری که در سفر به هند کرد، یادگیریزبان سانسکریت بود و چنان که خود گفته است آن را به دشواری اما با پشتکار یادگرفت:"پس از به خاطر سپردن یک کلمه، چون آن را تکرار می‌کردم و کوشش فراوانبه کار می‌بستم که حرف‌های آن از مخرج خود ادا شود، باز هندیان نمی‌فهمیدندچه می‌گویم. به‌ناچار از نو کوشش می‌کردم که درست تلفظ شود." سرانجام، در آنزبان چنان مهارت یافت که چند کتاب را از سانسکریت به عربی ترجمه کرد و بنا بهنوشته برخی نویسندگان، چند کتاب را نیز از یونانی به سانسکریت بازگرداند.

متاسفانهگنجینهء گرانبهای آثار و کتب  ریاضی دانان قبل از اسلام در میان جنگهای مختلفو در چپاول یا غارت و آتش سوزی ها و جزیه گرفتنها از بین رفته و آنچه که از دستبردزمانه باقی مانده بود در زمان حملهء اعراب و مغول تاراج و نابود گردید . فقط اغلبدر لابلای کتابهای انگشت شمار و رسالات جسته و گریخته و سنگ نبشته ها آثاری عمیق وارزنده که واقعا مایه تعجب و تفکر است مشاهده می شود .

بیرونی نخستین تحریر آثار الباقیه رابه سال ۳۹۱، هنگامی که درگرگان و در خدمت امیر "شمس المعالی قابوس بن وشمگیرزیاری" (۳۸۸-۴۰۳) به سر می برده، به نام او نوشته، سپس تحریری دیگر از آن رابا اضافاتی پرداخته است.

کتاب مشتمل است بر مقدمه و بیست و یکفصل، به ترتیب در: ماهیت شب و روز، ماهیت آغاز آنها، ماهیت سال ها، چگونگیمبداءهای تاریخی و تقویمی، اختلافات عقاید ملل راجع به ذوالقرنین، در چگونگی ماههای مبادی تاریخ، در چگونگی تاریخ شناسی ها و ازمنه سلاله های شاهان، ادوار سال هاو مبادی آنها، شهور و سنوات یهودیان، مبادی پیامبر نمایان و جماعات منسوب به آنها،اعیاد مشهور ایرانیان و سغدیان و خوارزمیان، ایام تقویم یونانی که با دیگر مللمشترک است، اعیاد و ایام روزه داری در ماه های یهود، اعیاد و ایام تقویم سریانیمربوط به مسیحیانی ملکایی، اعیاد و ایام روزه مشابه و منطبق با مسیحیان، اعیادمسیحیان نطوری و ایام فطر آنها، اعیاد مجوسان قدیم و روزه و فطر صابئان، اعیادعرب، اعیاد مسلمانان، منازل قمر و طلوع و غروب آنها.

روش بیرونی در بحث و بررسی این مسائلو مطالب، چنان که طریق معهود اوست، مقرون به نگرش انتقادی و اهتمام در تصحیح مبادیتاریخی و ارقام تقویمی ضمن مقایسه و مطالعه تطبیقی آنهاست. "الآثارالباقیه" متضمن فواید دیگر از جمله شرح برخی اساطیر اقوام قدیم، جوانباجتماعی و مذهبی آنها، داده های تاریخی گران بها که در برخی از مقوله خبر واحدند،نگره های مؤلف در زمینه تکامل نوعی، تبدلات و جز آنهاست.

منابع کتاب خواه کتبی خواه شفاهی،بالجمله دست اول است ولی متاسفانه شماری از مآخذ مؤلف، امروزه در دست نیست. درخصوص تواریخ یهودیان و مسیحیان، علاوه بر متون اصلی به زبان عبری سریانی، ازاطلاعات و اقوال دانشمندان یهود و نصارای هم عصر خود، به ویژه آنچه از تقریردوستانش "ابوالخیر خمار" و "ابوسهل مسیحی" حاصل کرده، بهره یبسیار برده است.

اما طبع و تصحیح متن عربی کتاب براساس سه نسخه خطی- دو نسخه از قرن یازدهم اولی مورخ ۱۷۹ و دیگری مورخ ۱۲۵۴- به همت"ادوارد زاخانلو آلمانی"۱۸۴۵-۱۹۳۰ صورت پذیرفتهکه با مقدمه ای مبسوط، به سال ۱۸۷۸ در لایپزیک چاپ و نشر شده است. آن گاه خودزاخائو کتاب را به انگلیسی ترجمه کرده و با مقدمه و تعلیقات، تحت عنوان"تاریخ شناسی ملت های کهن" به سال ۱۸۷۹ در لندن طبع و منتشر کرده است.

ترجمه فارسی آلاثار الباقیه به قلم"اکبر داناسرشت" در ۱۳۲۱ ش طبع و نشر شده است. اما طبع زاخائو از کتاببر حسب نسخه های اساس، دارای سقطات چندی است که خود به آنها وقوف یافته و اشارهکرده است. بعدها، کارل گابریس این افتادگی ها را از روی اقدام نسخ (۶۰۳) موجود در کتابخانه عمومی استانبول، استخراج و در مجموعه"اسناد اسلامی چاپ نشده" طبع و نشر کرده که جداگانه هم در ایران بهطریقه افست چاپ شده است.

نسخه نفیسدیگری از کتاب به خط ابن الکتبی معروف( تاریخ کتابت۷۰۷) متعلق به کتابخانه دانشگاهادینبره، در انگلستان است. این نسخه دارای ۲۵ تصویر و نقاشی مجالس کتاب است و بیگمان، برای کتابخانه ربع رشیدی و خواجه "رشید الدین فضل الله همدانی"وزیر در تبریز، تحریر و تصویر شده است. نسخه سالم و صحیح دیگری(تاریخ کتابت: ۸۱۳)از آلاثار الباقیه متعلق به کتابخانه "توپقاپی سرای" وجود دارد. اگرهمه‏ی کوشش‏های بیرونی را ذر نظرداشته باشیم شهامتی که وی کاوش در تاریخ وسرگذشت وگاهشماری‏های سرزمین‏های باستانی و.... را با همه مشگلات به عهده می گیرد، تنهاهمین کار بزرگ ایشان منابع تحقیق امروز را به ما نشان می دهد« قتیبه بن مسلم باهلینویسندگان و هیربدان خوارزم را از دم شمشیر گذرانید و آنچه از کتاب و دفتر داشتندهمه را طعمه آتش کرد و از آن وقت خوارزمیان امی و بیسواد ماندند و تنها اعتمادایشان در نیازمندیهای تاریخ  به نیروی حافظه است و چون زمان طولانی شد مورداختلاف خود را فراموش کردند و آنچه را همگی برآن بودند در خاطر ها بماند . » آثارالباقیه ، صفحه 7

ابن خلدونآورده است :« زمانی که کتابهای  ایران بدست عرب افتاد .  سعدبن ابی وقاصبه عمر بن خطاب در باره  ترجمه آن کتاب ها نامه نوشت .  عمر به او نوشتکه آن کتابها را در آب افکند ,  چه اگر آنچه در آنهاست راهنمایی است , خداوند مارا به راهنماتر از آن راهنمایی کرده است و اگر گمراهی است خداوند مارا  از شر آن محفوظ داشته است . پس آن کتابها را در آب یا آتش انداختند وبسیاری ا ز علوم ایرانیان که در آن کتب مدون بود از میان رفت و بدست ما نرسید. »

 

 

 

Dara sharif بازدید : 134 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
دراین خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین


همه دینشان مردی و راد بود کزان کشور آزاد و آباد بود

بزرگی به مردی و فرهنگ بود گدایی در این بوم و بر ننگ بود

از آن روز دشمن به ما چیره گشت که ما را روان و خردتیره گشت

از آن روز این خانه ویرانه شد که نام آورش مرد بیگانه شد

بسوزد گرت در آتش جان و تن به از بندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگیست دوصد بار مردن به از زندگیست

( فردوسی)
Dara sharif بازدید : 82 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

عبدالعظیم شاه کرمی، متخصص سازه و ژئوتکنیک و مسئول برسی های پاسارگاد، در مورد استفاده از روش پی دو پوشه گفت: برسی ها روی سازه های پاسارگاد نشان میدهد که مهندسان هخامنشی ٢٥٠٠سال پیش در زیر سازه های این مجموعه دو پی میساخته اند تا بتواند ضربه های ناشی از زلزله و لغزش را بگیرند و سازه ها در هنگام زلزله در این منطقه زلزله خیز آسیبی نبینند.

وی با اشاره به اینکه استفاده از این روش ابتکاری که اکنون آخرین تکنیک مقاوم سازی سازه ها است  و در ٢٥٠٠ سال پیش نشان دهنده کامل مهندسی سازه و اقلیم است، گفت: زیر سازه های مجموعه پاسارگاد دو پی وجود دارد.پی اول از جنس سنگ و ملات ساروج است و پی دوم که روی سطح کاملاً صاف پی اول جای گرفته تنها از جنس سنگ ساخته شده و میتواند روی پی ثابت اول ارتعاش پیدا کند.

برسی های انجام شده در سازه های پاسارگاد به خصوص تل تخت و زندان سکندر ویا آرامگاه کمبوجیه نشان میدهد که مهندسان هخامنشی علاوه بر استفاده از پی دو پوش با توجه به سست بودن خاک منطقه و سنگینی سازه ها، پی این مجموعه را در عمق زیاد و سطح گسترده تری ساخته اند.

شاه کرمی در مورد علت استفاده از این تکنیک گفت: ایجاد پی سازه های این منطقه در عمق زیاد و گستردگی بیشتر نسبت به سطح سازه ها مانع اختلاف نشست و جلوگیری از ترک خوردگی و فرسایش سازه ها می شود.

به گفته شاه کرمی با توجه به استفاده از روش پی دو پوشه، گسترده و پی عمیق در این مجموعه مهندسان هخامنشی دو مشکل اختلاف نشست و زلزله در این منطقه را حل کرده اند.

پاسارگاد در برابر زلزله های تا  ٧ ریشتر مقاوم است

banner نشانه ای دیگر از هوش پارسیان  | عکس تصاویر تاریخ باستان تمدن عکسهای 

نشانه ای دیگر از هوش و ذکاوت  پارسیان

مهندسان هخامنشی ٢٥٠٠ سال پیش برای جلوگیری از ریزش سازه های مجموعه پاسارگاد که در منطقه زلزله-خیز ساخته شده اند از روش ابتکاری در پی به صورت "پی دو پوشه" استفاده کرده اند که امروزه در ساخت پی نیروگاه های هسته ای و سازه های حساس به کار گرفته می شود.

روش پی دو پوشه، تکنیکی در مهندسی سازه و زلزله است که مهندسان پیش از ساخت سازه، از دو پی روی هم استفاده می کنند. پی اول به صورت ثابت است و پی دوم روی پی اول ساخته شده و دارای قابلیت ارتعاش است. استفاده از این روش باعث میشود که مقاومت سازه ها تا بیش از  ٧ ریشتر بالا برود و در هنگام زلزله با حرکت سازه ها در قسمت پی، ضربه زازله گرفته شود و سازه آسیب نبیند. از این روش هم اکنون در ساخت سازه های حساس در کشورهای زلزله خیز از جمله ‍‍ژاپن استفاده میشود.



Dara sharif بازدید : 99 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

روز ملی شعر و ادب فارسی

27 شهریور ۱۳۸۹

  

تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو

پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان

اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس

ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان

گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی

صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان

( دیوان شهریار ـ ج ۱ ـ ص ۳۵۲)

عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار درغـزل عید خون و قصاید  مهـمان شهـریور، آذربایـجان،شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.  آذربایجانرا به عنوان خاستگاه زرتشت پیامبر در غزل بالا می ستاید و خطاب به آذربایجان می فرماید ودر قصیذه ای  خبر پرواز روح اشو زرتشترا در لباس خورشید به تخت جمشید می دهد:

روح زرتشت ، سحر گه به لباس خورشید

سر بر آورد در آفاق ، ز تخت جمشید

ودرافسانه شب پایان قصه تخت جمشید را اینگونهبیان می کند:

چه شکوهی که به هنگام زوال    به همان جلوه دوران جلال

خوب را اول و آخر همه خوب      مهرو مه را چه طلوع و چه غروب

ساختن بود بدان فر و جلال       سوختن نیز بدین لطف و جمال !

سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار(پیش از آن بهجت) سال1285 شمسی در تبریز متولد شد ،  بدون شک یکی از بهترین غزل سرایان معاصر است. دیوان شعر او در سال 1310 بچاپ رسیده این دیوانمتجاوز از هزار وسیصد   بیت دارد که در آن موقعشهریار 27 سال داشت . خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزل هـای   جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بالهـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید، راز و نـیاز، و شب و عـلی در دیوانش هرانسانی را مجذوب می کند. الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمانعـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی ایرانی دارد، پـی بـرده می شود.شهریار به سه زبان ترکی آذربایجانی،فارسی و عربی شعر می سرود، به همه زبانها و ملتهااحترامی کامل دارد. وی در حماسه  حیدر باباسلام  احساسات ماهرانه ای از فرهنگ  نا نوشته آذربایجان را  در سال 1322 منتشر کرد.  می توان بر اساس اشعار ش وی را یک ایرانی میهن‌دوستو پایبند پایه های فرهنگ و تمدن ایرانی دانست  با شعرش به مقابله با دشمنان این آب و خاک میپردازد. حضور شهریار در جمع پاسداران و رزمندگان جبهه های جنگ بوده است خاطره ای استکه از سال­های پایانی حیات استاد در ذهن ایرانیان نقش بسته و ماندگار شده است.  بالاخره سید محـمد حسین شهـریار در ۲۷ شهـریـور۱۳۶۷ خورشیـدی در بـیـمارستان مهـر تهـران بدرود حیات گـفت و بـنا به وصیـتـش در زادگـاهخود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـریـز با شرکت مردم شعر دوست و احـترام کم نظیر به خاکسپـرده شد. چه نیک فرمود:

برای ما شعـرا نـیـست مـردنی در کـار            کـه شعـرا را ابـدیـت نوشـته اند شعـار

روز درگذشت این شاعر بزرگ باتصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی”روز ملی شعر و ادب فارسی“ نام گذاری شده است .

 

Dara sharif بازدید : 91 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
با تبریک جشن مهرگان

دوستان برای برگزاری جشن به دور سفره مهرگانجمع شده بودند.

تورج گفت هر روز سه بار مهرنیایش را بجایمی آوریم و به مهر،صاحب دشتهای وسیع وچرا گاههای وسیع با آبهایی که با آبزور پاک شدهدرود می فرستیم  مهر يا ميترا كه داراي چراگاههاي بي شمارست با هزاران چشم  از پيمان نگهبانيمي كند و دشمن پيمان شكنان است تاخانمان با آرامش زندگی کنندوبه آسایش برسند.مري بويسدر تاريخ دين زرتشت صفحه ۴۶مي نويسد  واژه ميترادر اوستا به گونه اي آشكار معنايى شبيه قرار داد و توافق را مى دهد . آنگونه توافقكه ميان افراد نوع آدم حاصل مي شود " ا. ميله A.millet با روشنى استدلالكرده كه ميتراى هند_ ايرانى تجسم آن نيرويى است كه در چنين قرار داد و توافق به وديعتگذاشته مى شود "  .   

بنا بر تحلیلی از اوستا ایزد مهر در اوستادارای سه وظیفه است :1- فرمانروای   2  - رزم آوری    ٣- برکت بخشی

باور میترایی یا خورشید نیایش را حتی دراشعار مولانا جلال الدین میتوان دریافت جاییکه می گوید:

نه شـــــــبم نه شب پرستم که حدیث خوابگویم      چوغــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـابگویــم

بیژن میراث به جا مانده از شاعران ونویسندگانپارسی درباره مهرگان را نشانه جاودان فرهنگ ما میداند.وبه بیان این زیبایی ها می پردازد.

دقیقی در باره مهرگان چنین سروده است:

مهرگان آمذ جشن ملک افریذونا

آن کجا گاو نکو بوذش بر مایونا

فردوسی حماسه ساز بزرگ چنین می سرايد:

فريدون چو شد بر جهان كامكار ندانست جزخويشتن شهريار

به رسم كيان، تاج و تخت مهی بياراســت باكاخ شاهنشهــی

به روز خجستـــه، سر مهر ماه به سر، برنهاد آن كيانی كلاه

به فرمود، تا آتش افروختنـد همه عنبر وزعفـران سوختند

کنون یادگار است از او ماه مهر به کوش وبه رنج هیچ منمای چهر

در جای دیگر در باره پیمان شکنی می فرماید:

چو " پيمان شكن " باشي و تيزمغز

نيايد زدست تو يك كار نغز

فردوسی در باره به تخت نشستن فریدون چنینسروده است:

به روز خجسته سر مهرماه

به سر برنهاد آن کیانی کلاه...

بفرمود تا آتش افروختند

همه عنبر و زعفران سوختند

پرستیدن مهرگان دین اوست

تن آسانی و خوردن آیین اوست

اگر یادگار است ازو ماه مهر

بکوش و به رنج ایچ منمای چهر

در آثار الباقیه ابوریحان راجع به جشن مهرگانمطالب زیاد است که بطور خلاصه مرور می شود.

1-مهر روز ومهر ماه روزی که آفتاب برای اهل عالم پیدا شد که به آنمهرگان می گویند.

2-سبب خوشی ئشادی مردمان در اینروزپیروزی فریدون بر ضحاک مار دوش وبخد از هزار سال کسب آزادی دوباره است.

وحتی شاعر معاصر،اقبال لاهوری نیز در اینبیت خود به مهرگان اشاره کرده است:

شاخ او بی مهرگان عریان ز برگ

نیست اندر جان او جز بیم مرگ

بابک نوجوانی که تازه به شهر آمده تا مهندسشود وبه روستا باز گردد خاطره مهرگان با خرمن کوبی با گاو آهن اینطور بیان می کند مراسمخرمن كوبي چه در خانه و چه در كشتگاه توام باشادی و سپاسگزاری سرانجام مي يافت . خرمنكوبي در خانه  شركت كنندكانی داشت كه بيشترپسران و دختران جوان بودند .آنها با صداي دايره و تبنك بر روی بافه هابه پايكوبي ميپردازختند تا  گندم رااز كـــاه جد اكرده وهمكاری خود را در گروه نشان دهند . مراسم جشن خرمن كه در واقع پس از پايان كار دروو خــــــرمن كوبی آغاز مي شد معمـــــولا دركنا رچشمه برگزارمي شد ، تا از اناهيتامادر آبها نيز نيايش و سپاسی شود ، شايد بشود گفت اين جشن به پاس و ستايش از ايزد مهرو ايزد آب است . 

وروستا های ما در اثر مهرایزد جان میگیرد  وبا شاباش ها وشادی هابه مهرگان جان تازه میدهندوبه یاد گذشته ها وخاطره ها آنروز هاهمه نسل ها روز خوشی را در کنار هم دارند.

و با آفرین خواندن موبد ،ساعتی بزرگ وکوچک در کنار هم با شادیوپایکوبی روز ی را  امید شادی جهانیان بهخاطره ها پیوند دادیم.

 

Dara sharif بازدید : 133 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

یاد باد آن لحظه های ناب ناب

لحظه های دفتر و تست و کتاب

یاد تقلید صدای آن دبیر

یاد مخفی گشتن از چشم مدیر

یاد جدی راه رفتن در حیاط

از گزند نمره های انضباط

یاد ترس و لرزه هامان از فیزیک

یاد پشت پنجره ،وقت کشیک

یاد ساعتهای بیکاری به خیر

یاد" دختر امتحان داری "به خیر

شیطنت های قشنگ بچه ها

مانده است اینجا میان ذهن ما

شایعه میشد معلم رفته است

خنده شادی به لبها مینشست

ناگهان تکذیب میشد این خبر

تا که پیدا میشد آقا پشت در

ناقلا،باز هم گفتی دروغ

شیطنت بس است ،شیطان شلوغ

نیست چاره،این بود تاوان تو

زنگ بعدی ،بستنی مهمان تو

روزهای امتحان هرچند زود

خنده از لبهای هر کس میزدود

روزهای شادی و تفریح ما

زندگی خوش چهره میشد پیش ما

فکر میکردیم دنیا مال ماست

هر چه خوشبختی است در چنگال ماست!

ساز و برگ خنده ما جور بود

آه!تنها درد ما کنکور بود!!!!!!!

Dara sharif بازدید : 96 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)
نو نهالی در خانواده زرتشتی متولد می شود.خانوده ای که پویاییوبالندگی فرهنگ ایران زمین را باور دارد،فرهنگی که دین زرتشت جزیی ازآن استوزرتشتیان برای نگهداری آن سالها و قرن ها از جان ومال خود در این را دریغ نکردهاند ودر شرایط سخت به عنوان میراث ملی وخونبهای عزیزان حود به دست آورده اند وبهپایداری ،جاودانگی وپویایی ملت وسرزمین خود ایمان داشته است.کودکان رشد می کند، با بازی نه تنها سرگرم می شوند و یاد می گیرند.برای هر کاری قوه تفکر ، ادراک و هوش خود را در شکلی مناسب قالب ریزی کنند ، و درمواقع بحران و معضلات عاطفی و اجتماعی راه حلی برای آن بیابند. در دنیای اندیشیدن، تصور و بازی هر چیزی و هر کاری امکان پذیر است. نوشته از فرهنگ ایران زمین بهعنوان شاهد آورده می شود. کوروش برای حفظ جان به مهردادچوپان سپرده شده بود،روزی با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرارگذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کاربرگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ایتعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اولپادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزندآرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند.پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه وبدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «توچگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنینکنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهیبرگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حالاگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.» این کودک جسور همان کوروشکبیر است که منشور حقوق بشر بر لوح گلی از او به یادگار مانده است.خلاصه مطالبی که بیگانگان در باره رشد کودکان در ایران باستان نوشتهاند بیان می شود.هرودوت ، مورخ مشهور یونانی می نویسد: »ایرانیان از پنج سالگی تا بیستسالگی سه چیز را می آموختند: 1- سواری 2- تیر و کمان 3- راستگویی«.در حدود سال 280 ق.م. می‌زیسته است.آتنائوس Atheneausدر بخش هفتمكتاب تاریخ خود نوشته است: » در میان همه جشن های ایران فقط در جشن مهر (میترا)پادشاه ایران حضور می‌یابد و ایرانیان حركات موزون بدني انجام مي دهند. گذشته ازایرانیان هیچیك از مردم آسیا، چنین كاری انجام نمی‌دادندمی‌گیرند. گویند كه جنبش اندام ها در انجام حركات موزون، پیكر آدمی راایرانیان آنچنان كه خواندن را می‌آموزند، انجام حركات موزون را هم یاداستوار می‌كند.«استرابون Strabonجغرافیانویسیونانی كه از سال 63 ق.م. تا 19 میلادی می‌زیسته می‌نویسد: »در ارمنستان هم اسب‌هایخوب می‌پرورند كه پست‌تر از اسبهای سرزمین ماد نیستند. مرزبان (خشتروپان - ساتراپ)ارمنستان هر سال در هنگام جشن مهرگان 20000 كره اسب به دربار شاهنشاه هخامنشی خراجمی‌فرستد«. گزنفون مورخ بزرگ یونانی در كتاب خود «تربیت كوروش» می‌نویسد: » در هرشهر پارس جایی است بنام «الواترا»، قصر شاهی یا حكومت و سایر ابنيه دولتی در اینجاواقع شده و محل تربیت و پرورش افراد است این محل چهار قسمت دارد، یكی برای كودكان،دیگری برای نوجوانان، سومی برای مردان، چهارمی برای كسانی كه دیگر نمی‌تواننداسلحه برگیرند و موافق قانون كلیه افراد هر محل باید در قسمت محله خود حاضر شوند،وقت تمرینات و تعلیمات و تربیت ورزش چنین است: كودكان و مردان در طلیعه صبح،پیرمردان در روزهای معین وقتی كه می‌توانند، ولی جوانان همه وقت. جوانان تمریناتروزانه را از طلوع آفتاب با دویدن و پرتاب سنگ و پرتاب نیزه آغاز می کردند، و ازجمله تمرینات معمولشان، ساختن با جیره اندک و تحمل گرمای بسیار و پیاده روی های طولانیو عبور از رودخانه، بدون تر شدن سلاح ها و خواب در هوای آزاد بود. سواری و شکارنیز دو فعالیت معمول و رایج بود و جستن بر روی اسب و فرو پریدن از روی آن در حالدویدن و به طور کلی سرعت و چالاکی، از ویژگی های سوارکاران سوار نظام ایران بود.اینان هر شب در اطراف ابنیه دولتی و حكومتی با اسلحه می‌ خوابند، عده روسای اینشعب كه مسئول تربیت و ورزش هستند 12 است، زیرا در پارس 12 طایفه وجود دارد. اینتربیت تا سن 16 تا 17 سالگی است سپس طفل داخل طبقه نوجوانان می‌شود، اینها بهكارهای عام‌المنفعه گمارده شده اغلب در شكار شاهی، با شاه بیرون می‌آیند. پارسیانشكار را آموزشگاه حقیقی جنگ می‌پندارند، جوانان در شكار سحرخیزی، در سرما و گرمابردباری، راه رفتن و دوندگی و تیراندازی و آمادگی روحی و چابكی را فرا می‌گیرند. «در سایر تمرینات ورزشی آنروز ایرانیان متمدن، آن عصر را مسخر خود ساختند. دکترگریشمن، باستان شناس فرانسوی درباره ورود آریان ها هزار سال قبل از میلاد می گوید:این سواران ایرانی با زن، بچه و گله وارد شدند و مزیت تقسیم ناحیه را بمالک کوچکمتعدد بدست آوردند و بیشتر آنان همراه گروه سواران خود وارد خدمت امرای محلیگردیدند. برخی از باستان شناسان معتقد هستند که ساکنین اولیه آریان ها یا آریاییها در قسمت شرقی و جنوب شرقی دریای خزر بوده و برخی دیگر آنها را به مردمانقفقازیه که به قسمت های جنوبی خزر آمده اند نسبت می دهند. اینان مردانی بودند کهاز راه شمشیر و بعنوان سرباز زندگی می کردند ایشان سربازانی را تشکیل می دادند کهمی بایست یک روز جانشین امرائی بشوند که خود در خدمت ایشان بودند. تاریخ مهاجرتآنها نیز بدرستی روشن نیست ولی بین دو هزار سال تا پانصد سال قبل از میلاد این قومبه سرزمین ایران آمده و افراد بومی و محلی را به جنوب برده اند. بنابراین آریان هامردمانی قوی، سلحشور و صحرا گرد بوده و کار عمده شان پرورش حیوانات اهلی و شکار وسواری و تیراندازی بوده است. از قرن نهم قبل از میلاد سه تیره بزرگ آریائی در سرزمین ایران بهحکومت رسیدند، در مشرق باختری ها، در مغرب مادها و در جنوب پارس ها. زورمندی جوانان از راه مسابقات کشتی و اسب سواری و تیراندازی و پرتابسنگ وانداختن و دویدن و ارابه رانی با تمرینات و تشویقات رؤسای خانواده بوجود آمدهاست. به خصوص در باره دوران پارت ها یا اشکانیان و پیدایش کلمه پهلوان بایدگفتهر فرد زورمند را منتسب به پارت یا پرتو و پهلو دانسته اند. اینانمردمی جنگجو و شکارچی بودند. مورخین تاریخ قدیم ایران را که در شاهنامه فردوسی به پیشدادیان و کیانوغیره تقسیم شده است با سلسله های قبل از ماد و پارس و هخامنشیان تطبیق می کنند. مهمترین رشته های ورزشی آن عصر کشتی و زور آوری، اسب سواری، کوهنوردی،تیراندازی با کمان، سنگ اندازی با دست و فلاخن، پرتاب سنگ، دویدن و پریدنازموانع و پرتاب نیزه و زوبین بوده است. قسمت عمده تربیت اطفال در دوره کیانی و مادی و هخامنشی و اشکانی وساسانی پرورش بدن و ورزش‌های گوناگون برای زمان صلح و جنگ بوده‌است و کودکان را ازکوچکی در فنون و استعمال اسلحه گوناگون تعلیم می‌داده‌اند. مهم‌ترین اسلحه تیر وکمان و زوبین بوده تیرو کمان در تمام دوره‌ها به کار می‌رفته‌است. در ابتدا کاربردسلاح را پیاده به اطفال می‌آموختند و بعدها او را به فنون اسب‌سواری و به‌ کاربردن اسلحه در حالت سواری آشنا می‌کرده‌اند. مهم‌ترین ورزش‌هایی که در آن دوره بهکودکان یاد می‌دادند دویدن، شنا، و تیروکمان و زوبین‌اندازی و گوی و چوگان و شکارو اسب سواری بوده‌است. بنا به گفته استرابون تا پایان سن بیست‌وچهار که جوانان ایرانی موظفبودند که انواع و اقسام دانستنی‌ها و ورزش‌ها و تعلیمات را فرا گیرند و آن‌گاه بودکه آنها را گردک می‌خواندند و معلوم است که منظور این بوده که جوان پهلوان و دلیرکوچکی شده‌است. به مرور ایام و در ضمن عمل کارزار از صلح و جنگ به درجه گردی می‌رسید.در آن دوره مسابقاتی نیز وجود داشت و مسابقه‌ای که بیشتر انجام می‌شد و مورد توجهبود مسابقه اسب دوانی بود. در مسابقه اسب‌دوانی و ارابه‌رانی، اسب مسابقه را اسبارنوا یا تنها ارنوا می‌گفتند که به معنی دونده یا به اصطلاح فارسی امروزی «بادپا»است.نمونه‌هایی از اهمیت آموزش و تعلیم در دین زرتشتی به عنوان گواهی ذكرمی‌گردد : در وندیداد آمده است كه : «اگر شخص بیگانه یا هم‌كیش یا برادر یا دوستبرای تحصیل هنر نزد شما آمد او را بپذیرید و آن چه خواهد بدو بیاموزید» و در دینكرد دیگر كتاب متعلق به زرتشتیان آمده است : «تربیت را بایدمانند زندگانی مهم برشمرد و هركس باید بوسیله پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتنخود را به پایگاه ارجمند رساند» و ایضاً در پندنامه زرتشت آمده است : «به فرهنگ خواستاری كوشا باشید،چه فرهنگ تخم دانش و بَرَش خرد، و خرد رهبر هر دو جهان است» هم‌چنین در وندیداد باز هم در این باب آمده است : «از سه راه به بهشتبرین می‌توان رسید، اول دستگیری نیازمندان و بینوایان، دوم یاری كردن در ازدواجبین دو نفر بینوا و سوم كوشش و كمك به تعلیم و تربیت نوع بشر كه به نیروی دانش، شرو ستم این دو آثار جهل از جهان رخت بر بندد».اکنون کوچ ها ومهاجرت ها برای رشد ورفاه بیشتر شدت گرفته استاولین  مشگل جامعه کاهش ازدواج وزاد ولداست ومشگل بعدی تهدیداتی که نونهالان ،جوانان وبزرگسالان ما راتهدید میکند وازتعداد جماعت ما کاسته است.این کودک چکونه میتواند جواب سوآلات خود را دریابدو چگونه این میراثسنگین فرهنگی را بدوش بکشدو ویک ایرانی زرتشتی بماند  کودک بايد در فضايی سرشار از خوشبختی ، محبت وتفاهم بزرگ شود،بقول حافظ:آسمان بار امانت نتوانست کشید     قرعه فال به نام من دیونه زدند
Dara sharif بازدید : 110 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

به نام اهورامزدا

هجدهم آبان1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود ،پدرش دوسابائی ومادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت.عشق به ایران ودین زرتشت رادر کودکی از پدر ومادر آموخت، همراه با فرزندان  پارسیان دیگر علم آموخت در مکتب کارآموزیدینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فراگرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پساز پایان تحصیلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت بهنوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.

 پارسیان که از نابسامانی، فشارهای تعصب مذهبی،بی سوادی و فقر در جامعه زرتشتی آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیانهند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند ویکی ازکسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تابه وضعیت زرتشتیان سر وسامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت،ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند

پشوتن جی مارکاردهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندنی برای زرتشتیان انجام داد . باساختن دبستانپسرانه مارکار در بهمن 1306  اولین گامبرای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و  دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیسو در سال 1313  باافتتاح  مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت مارکاربا ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313 توانستعلاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهانعموم،خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر وبی بضاعت با همهامکانات ،بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها برایزرتشتیان نیست، بلکه هزاران تن از هم‌میهنان غیر زرتشتی ما نیز ازدهش‌های اینبزرگوار بهره برده‌اند.

ساخت پرورشکاهمارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار دریزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد،  بنگاه ورزشی پشوتن جی دوساباهی مارکاردر بمبئی ،اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاهتهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانیبمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخششسرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه ودخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و ، خریدو آبادسازی زمین ها در یزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن دراینجا نمی گنجد.

خیر اندیش کسیاست که علاوه بر بخشش به مستمندان ، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیینشغل مناسب به دیگران کمک نماید . اکنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوندکه ترک وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً کمک یا احوالپرسی همندارند .

پشوتن جی مارکارمجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و وبرسی وضعیتمؤسسات خیریه تحت حمایت خویش،به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران بهنحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود.چه در سال1313 در دومینسفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافرازشد.در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش بهایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز،و به دیدار با شاه وقتایران،محمدرضا شاه پهلوی مفتخر گردید...

سرانجام درتاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست.روانش شادوبهشت برین جایگاهش باد.

میرزا سروشلهراسب سرپرستی این مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت . پس از چندی طبقیک آیین نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و مووسسات مارکار به انجمن زرتشتیانتهران واگذار می شود . ( این آیین نامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ 27 آذرماه1353 خورشیدی است.

آموزشگاه پسرانهمارکاربا مدیریت آقایان هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و دومینمدیر آقای خدابخش منیری از سال 1303 به مدت 10 سال بودند.

اسفندیارمرادیان که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است و بعد از فراغت از تحصیل،سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه  وپرورشگاه را بعهده گرفت... واکنون جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشد.

پرورشگاه مارکارکه اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته امید است با همت هیات امنا و یاری انجمنها وسازمانهای زرتشتی دوباره به جایگاهی که در شان این مجموعه است باز گردد.

ایکاش انجمنزرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران  برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگردتولد ایشان از وضعیت مدارس ،زمینها،موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمودونشان می دادند که شاگردان خوبی برای آن مدارس بوده اند.چون از روانشاد مارکار نقلاست ایشان بجای استفاده از مترو پیاده میرفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیزایرانی کمک کند.

Dara sharif بازدید : 107 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

به‌نام آن‌كه در شانش كتاب است
چــراغ راه ديـنــش آفتــاب اســت
مـــهيـــن دســتور دربــار خـدايـي
شــــــرف بخــش نـــژاد آريــــايـي
دوتا گــــرديده چـــرخ پيـر را پشت
پي پـــوزش بـه پيـش نام زرتشـت
بــه زيــر سـايـه نـامــش تــوانـــي
رسـيد از نــو بـه دور باســتانــــي
ز هــاتف بشــنود هر كس پيامش
چو عـارف جان كند قربـان نامــش
شـفق چون سر زند هر بامـدادش
پي تـــعظيم خـور، شــادم بيـادش
چومن‌ گر‌دوست‌داري‌كشور‌خويش
ستايــش بايــدت پيـغمبر خويــش
بــه ايمــــاني ره بيــگانــه جويــي
رها كن، تا بــه كي بــي آبـــرويي
به قرن بيـست گـــــر در بنــد آيي
همان به، ديـن بـــهدينان گـــرايي
به‌چشم عقل، آن‌دين‌را فروغ‌است
كه خود بنيـان كن ديـو دورغ است
چون دين كردارش و گـفتـار و پندار
نـكو شـد بـهـتر از يـك ديــن پــندار
در آتشـــكده دل بر تــــو بــاز است
درآ كاين خانه سـوز و گــداز اسـت
هر آن دل كـه نباشـد شعـلـه‌افروز
به حال ملك و ملت نيست دلـسوز
در اين آتــش اگـــر مامــن گزيــنـي
گلستـان چـون خليل، ايران ببيني
دراين‌كشورچو‌شد‌اين‌شعله‌خاموش
فتـــادي ديگ مــليت هـم از جوش
تو را اين آتش اسباب نجــات است
در اين آتش، نهان آب حيـات است
چنان يكسـر سراپاي مرا سـوخـت
كه بايد ســـوختن را از مـن آموخت
اگرچه ازمن به‌جز‌خاكستري‌نيست
براي گــرمي يك قرن كافي اسـت
چو انــدر خاك خــفتم زود يــا ديـــر
تواني‌‌‌‌‌‌‌‌جست از‌آن‌خاكستـر، اكسير
بـه دنيـا بس همــين يك افتـــخـارم
كــه يـــك ايــــرانـــــي والاتبـ‌‌ـــــارم
به خون دل نيم زين زيسـت، شادم
كه زردشتـــي بـــود خــون و نـژادم
در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه
بــــود مســـدود، بـايد قصـه كـوتــاه
كنونت نيـست چون گوش شـنفتن
مـرا هـــم گفتـــه‌هـا بـايـد نـهفــتن
بسي اســـرار در دل مانده مسـتور
كـــه بـي تـرديد بـايســتي بـرم گور

سروده عارف قزويني در وصف اشوزرتشت فرهنگ

 

عارف قزويني شاعر گرانقدر ايران در سده پيش و در دوران قاجاريه به دنيا آمد و از جمله شاعران علاقه‌مند به فرهنگ ايران به شمار مي‌آيد. اين شاعر ارجمند و دوستدار ايران‌زمين، شعر زيبايي دارد كه در وصف اشوزرتشت سروده است.

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
« ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه می‌کنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و. آن نوسازی جهان است.» سوشیانت سود رسانهایی هستند که به پیشرفت و رفاه جامعه کمک میکنند درود بر فروهر پاک زرتشت چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ایرانیم ایرانی ورود هرگونه تازی پرست ممنوع
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 26
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 35
  • بازدید کلی : 2,120
  • کدهای اختصاصی
    type="text/javascript"
    src="http://iran-forum.ir/extra-pages/blogfa/js/date.js">
    type="text/javascript"
    src="http://iran-forum.ir/extra-pages/blogfa/js/time.js"> align="center"> href="http://www.iran-forum.ir">دریافت كد