loading...
مانتره سرود اندیشه انگیز
Dara sharif بازدید : 115 جمعه 1389/09/05 نظرات (0)

چنین گفت زرتشت

25 اوت به مناسبت د ر گذشت نیچه

عنوان کتاب نیچه این توهم را به وجود میآورد که وی در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطالبی پیرامون افکار و جهان بینی زرتشتینوشته است؛ حال آنکه چنین نیست. نیچه فردی ضدمذهب و مادی گرا بود

نیچه در سال ۱۸۸۵ پس از انتشار آخرین بخشکتاب چنین گفت زرتشت در نامه ای به خواهرش الیزابت نوشت: «نخواستند این طنز و اینمخالفت و هزل را دریابند که چرا عنوان کتاب من «چنین گفت زرتشت» است. چون عقاید وفلسفه ام را درست از زبان پیامبری بیان می کنم که نقطه ی مقابل افکار من است ومعلم بزرگ اخلاق در جهان می باشد.» چندی بعد نیچه در کتاب دیگری تحت عنوان «فراسوینیک و بد» از آنکه به نام زرتشت، بنیانگذار مذهب ایران باستان تجاوز و توهین کردهاظهار ندامت می کند. نیچه در این کتاب می نویسد: «چرا کسی نیامد که از من سوال کندکه از زرتشت چه می دانم؟ تا بگویم هیچ.

میتوان گفت اخلاقی ترین سخنان این کتاب درسخنرانی مقدماتی زرتشت است . ما بقی روند اخلاقی و ارزشی  ندارند سخنان صریحاو برضد زن و نگاه تحقریانه و ابزاری به زن در بخش های مختلف این کتاب به چشم میخورد

برخی نیچه را ملحد و خدانشناس میپندارند ، و بعضی دیگر نظریه ی نوآفرینی انسان برتر را که توسط نازی ها گسترش پیدا کرد ، حاصل تفکرات نیچه میدانند.

اما من نیز با مسعود انصاری (مترجم کتاب چنین گفت زرتشت ) معتقدم کهنیچه مردی خداشناس بود . اصلا، کسی که به مرگ خدای نظر دارد نه به نبود خدای ،چگونه ضد خدا تواند بود ، زیرا نیچه باور داشت خدا بوده و هست وبه مجاز از مرگ اوسخن گفته است ، به بیانی روشن تر مرگ خدا از نظرگاه نیچه به اعتبار آفریده است نهآفریدگار ، چنانکه در جای جای آثار نیچه از خدای محبوب او نیز سخن به میان آمدهاست .
آری نیچه از مرگ خدای سخن گفته است ، اما کدام خدای ؟ به قول هایدگر مراد از مرگخدا از نظر نیچه خدای متافیزیک است نه الوهیت.خدای مسیحیت افلاطونی است نه خدایواقعی.(به نقل از مترجم کتاب )

آقای انصاری در مورد کتاب چنین گفت زرتشت مینویسد (( در مقدمه کتاب _عیسی فرزند انسان _ اثر جبران خلیل جبران نوشتم :با اینکه در دو احساس دو درخترسته از یک خاکند….اما برخی از آثار جبران را باید لذت برد و فهمید و برخی دیگر رافهمید و لذت برد! اما اینک ناگزیرم بگویم: کتاب چنین گفت زرتشت را هم باید فهمید ولذت برد و هم لذت برد و فهمید.))

وقتی کتاب را ببینید جمله ای در روی جلد آن نظرتان را به خود جلبمیکند : کتابی برای همه کس و هیچ کس !
جمله ی اغراق آمیزی نیست ، چون وقتی خواندنش را شروع میکنید هم میفهمید و همنمیفهمید ، یعنی جملات طوری هستند که همه میتوانند معنیشان را متوجه بشوند و درعین حال چیزی از آن نفهمند.
نیچه خود چطور انسانی بوده است ؟
نیچه میگوید : (( برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست ، بلکه همواره باید اخلاصو نیت خود را بپاید ، و به آن از دیده ی شک بنگرد. زیرا دلداده ی حقیقت ، حقیقت رابه خاطر هماهنگی آن با امیال خویش نمیخواهد ، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقتبودن دوست میدارد ، حتی اگر مخالف باور وعقیده اش باشد ))
یا در جای دیگر (( پس هرگاه اندیشه ای متعارض با مبادی اش به ذهن او خطور کند ،باید آنجا باز ایستد و هرگز در پذیرش آن دودل نباشد .))
و ادامه میدهد (( مبادا حایلی باشد میان اندیشه خود و آنچه که با آن در تعارض استو هر اندیشه وری که به این توصیه عمل نکند به نخستین مرتبت فرزانگی نایل نخواهدآمد.))
و این جمله ی زیبا که در آن نیچه مبارزه را یاد آوری میکند : (( تو باید هر روز یکبار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتقائل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو .))
و اینها باید برای شناختن مردی که در جستجوی حقیقت بود ، شاید کافی باشد.

فلیکس مارکس در دیباچه ی کتاب مینویسد : (( مهمترین محور فلسفه ی نیچهپدید آوردن انسانی است که بتواند بر انسانیت چیره شود ، بنابراین ملاحظه میشود همهی مردمانی را که تاریخ از آنان به بزرگی یاد میکند به ریشخند میگیرد و میگوید :
نسلی که والاترین را میزاید ، هرگز زاده نشده است ، و امروز کسی نیست ، که بر ذاتخویش فائق آمده باشد ، و تمام کاری را که مردم میتوانند بکنند این است که به انسانبرتر عشق ورزند تا مگر در آینده از میان زاد و ولد آنان ظهور کند .))
ولی گاهی وقتها نیچه در سخنانش شیطنت میکند برای مثال در جایی میگوید: (( آه ،چگونه مشتاق جاودانگی نباشم ، حال آنکه دارم از آتش شوق ازدواج پاک میسوزم ، بهحلقه ی حلقه ها ، جایی که میتوان به درستی پایانش را آغاز راه دانست ، من تا بهامروز زنی را نیافته ام که او را مادر فرزندانم بخواهم جز جاودانگی که به او عشقمیورزم.))

کتاب چنین گفت زرتشت با بازگشت و تحول زرتشت شروع میشود ؛ زرتشتی کهدر سی سالگی به کوه وتنهایی پناه میبرد و در چهل سالگی دچار دگرگونی اندیشه میشودو حالا تصمیم میگیرد برگردد تا سخنانش را با مردم در میان گذارد.
در راه قدسی او را میبیند و خطاب به او میگوید : (( ای زرتشت ! تو اکنون بیدار شدهای ، دیگر تو را با خفتگان چه کار ؟))
و زرتشت پاسخ میدهد که برای انسانها هدایایی آورده است.


کتاب پر از جملات وسخنان نغز است ، جملاتی که گاهی وقتها ممکن است از شنیدنشانشوکه شوید ، اگر علاقه مند به خواندن کتابهای سنگین فلسفی هستید کتاب چنین گفتزرتشت را برای شما پیشنهاد میکنم.

دو نقد بالا از الهه وحسین جفاری با دو دید متفاوت است     ولی آنچه مشخص است چنین گفت زرتشت کتابیفلسفی است وباید با شناختی واضح آنرا خواند وبهره برد.زرتشت صدای یک تنهاست وهمانطور که فردریک ویلهم نیچه فیلسوف آۀمانی د ر جواب ،چنین کفت زرتشت به کداممقوله هنر تعلق دارد؟جواب می دهد :«گمان می کنم به مقوله سمفونی ها.» وزرتشت راستییک سمفونی است،موسیقی انسانی است با روحی به راستی آزادو وارهیده از هرگونهوابستگی ویک صدای تنهاست که در بیابان تعلیم میدهد واشتراوس است که سمفونی چنینگفت زرتشت را می نوازد.

برای داشتن نگاهی جهان روا ،یکسان نگر وهمه سونگر باید از هزار منظرمتفاوت نگاه کرد ویک سمفونی در بیابان بود.        

فردریش ویلهلم نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگپروس به دنیا آمد و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. در بست ویک سالگی بن راترک گفته، رهسپار لایپزیگ ‌شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد. درسن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس  فرا خوانده ‌شد و درسربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته می‌شد. نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی در دانشگاهبازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. سرانجام در سال۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردنمسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری براثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.
 مرحله اول کار نیچه با نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزه‌های اخلاقی،ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است.

دومین مرحله کار نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی است.

«چنین گفت زرتشت» نیچه وفراسوی نیک وبد، مرحله سوم وتکمیل کننده کارشاست
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
« ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه می‌کنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و. آن نوسازی جهان است.» سوشیانت سود رسانهایی هستند که به پیشرفت و رفاه جامعه کمک میکنند درود بر فروهر پاک زرتشت چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ایرانیم ایرانی ورود هرگونه تازی پرست ممنوع
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 42
  • بازدید کلی : 2,127
  • کدهای اختصاصی
    type="text/javascript"
    src="http://iran-forum.ir/extra-pages/blogfa/js/date.js">
    type="text/javascript"
    src="http://iran-forum.ir/extra-pages/blogfa/js/time.js"> align="center"> href="http://www.iran-forum.ir">دریافت كد