تا به اقليم وجود اينهمه راه آمده ايم
«سبزه ي خط تو ديديم و زبستان بهشت
بطلب کاري آن مهر گياه آمده ايم »
من آدم بهشتي ام اما درين سفر
حالي اسير عشق جوانان مهوشم
«سايه ي طوبي و دلجويي حور و لب حوض
به هواي سر کوي تو برفت از يادم »
«باغ بهشت و سايه ي طوبي و قصر حور
با خاک کوي دوست برابر نمي کنم »
«اي قصه ي بهشت زکويت حکايتي
شرح جمال حور زرويت روايتي »
«صحبت حور نخواهم که بود عين قصور
با خيال تو اگر بادگري پردازم »
وبه عشق ورندي و مي خواري و مفاخرت کنان با آواز بلند مي گويد که اين همه منصب از آن حور پري وش دارد :
«عاشق و رندم و مي خواره به آواز بلند
اين همه منصب از آن حور پري وش دارم »
بهشت دل حافظ
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟
و
راز درون پرده چه داند فلک خموشای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست؟
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست