صبحدم مرغ چمن با گلِ نوخاسته گفت:
« ناز كم كن كه در اين باغ بسي چون تو شكفت!»
گل بخنديد كه: «از راست نرنجيم، ولي
« هيچ عاشق سخنِ سرد به معشوق نگفت!
« گر طمع داري از اين جامِ مُرصّع مِيِ لعل
« دُرّ و ياقوت به نوكِ مژهات بايد سفت! »
□
تا ابد بوي محبت به مشامش نرسد
هر كه خاكِ دَرِ ميخانه به رخسار نرفت.
سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان
ساقيا مِي ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت!
□
در گلستانِ اِرَم، دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل ز نسيم سحري ميآشفت
گفتم: «اي مَسْنَدِ جم! جام جهانبينت كو؟»
گفت: «افسوس كه آن دولتِ بيدار بخفت!»
□
اشك حافظ خِرَد و صبر به دريا انداخت.
چه كند؟ سوزِ غَم عشق نيارست نهفت!
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
« ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه میکنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و. آن نوسازی جهان است.» سوشیانت سود رسانهایی هستند که به پیشرفت و رفاه جامعه کمک میکنند درود بر فروهر پاک زرتشت چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ایرانیم ایرانی ورود هرگونه تازی پرست ممنوع
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت