نتیجه حاصله از این حرکات ورزشی در پی تحقیقات مركز ملی تحقیقات پیرامون ورزش در دانمارك كه به روی 42 زن 36 تا 52 ساله انجام داد، بدست آمده است. | |
سه جلسه حركات كششی در هفته به مدت سه ماه، 80 درصد از میزان درد گردن را میكاهد. این نتیجه گیری در پی تحقیقات مركز ملی تحقیقات پیرامون ورزش در دانمارك كه به روی 42 زن 36 تا 52 ساله انجام داد، بدست آمد. محققان معتقدند كه سه حركتی كه افراد در این جلسات انجام دادند و دراینجا در مورد آنها صحبت میكنیم، شاید ماهیچه های آسیب دیده را با ماهیچههای نوساز جایگزین كنند.برای هر حركت زانوها را كمی خمیده نگه دارید. از وزنه های 1 تا 2.5 کیلوگرم استفاده كنید. حركات را در 8 تا 12 نوبت سه تایی و سه باردر هفته به طور غیرمتوالی انجام دهید.بالا انداختن شانهها : دستها را در كنار خود نگه دارید به طوری كه كف دستها به سمت داخل باشد، كتفها را به طوری كه دستها كاملا صاف و بدون خمیدگی باشند تا نزدیكی گوش ها بالا بیاورید، كمی در این حالت نگه داشته و سپس پایین بیاورید.پروانه معكوس : به حالت ركوع قرار بگیرید. دستها را شل در هوا رها كنید و كف دستها را به سمت خود نگه دارید. آرنج ها را كمی خمیده نگه داشته و در این حالت كتفها را به طرف داخل فشار دهید و دستها را موازی با سطح زمین تا كمر بالا بیآورید و كمی در این حالت تامل كرده و سپس دست ها را پایین بیاورید.صاف و عمودی : كف دستها را روبروی رانها نگه دارید. دستها را كمی به سمت بیرون خم كرده و آنها را تا یقه ی پیراهن خود بالا بیاورید. كمی در این حالت بایستید و سپس دستها را پایین بیاورید. |
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجارفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم جوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
منبع:ایران مهر
هر پارهاي از نگارهي فروهر يادآور اهميت و مسوليت فروهر در زندگي است:
1/ سر: سر فروهر به صورت مردي سالخورده است تا با ديدن آن بهياد آوريم
كه فروهر مانند بزرگان و افراد مسن ما را راهنمايي ميكند.
2/ دستها: دستهاي فروهر بهطرف بالاست بهخاطر آنكه هميشه به
اهورامزدا توجه داشته باشيم. در دست فروهر حلقهاي وجود دارد كه آنرا
نشانهي احترام به عهد و پيمان ميدانند.
3/ بالها: بالهاي فروهر باز است. چون با ديدن بالهاي باز، ذهن انسان
متوجه پرواز و پيشرفت شده و از ديدن اين دو بال باز فورا به ياد ميآورد كه
فروهر او را بهسوي پيشرفت و سربلندي راهنمايي ميكند. همچنين هر بال
خود داراي سه بخش است كه نشانهي انديشهنيك، گفتار نيك و كردار نيك
بوده و با ديدن اين سه بخش آگاه ميشويم كه هرگونه پيشرفتي بايد از راه
درست يعني بهوسيلهي انديشه و گفتار و كردار نيك انجام شود
4/ دايره ميان شكل: دايره خطي است منحني كه از هر نقطهي آن شروع
كنيم باز به همان نقطه خواهيم رسيد. منظور از اين دايره در ميان فروهر،
نشاندادن روزگار بيپايان است. به اين معني كه هر عمل و كرداري كه در
اين زندگي (روي دايره) صورت گيرد نتيجهي آن در همين دنيا متوجه انسان
است و اثر آن باقي خواهد ماند. (باز به همان نقطه از دايره خواهد رسيد). و
در جهان ديگر روان از پاداش يا جزاي آن برخوردار خواهد شد.
5/ دامن: دامن فروهر از سه قسمت بهوجود آمده كه نشانهي انديشه و
گفتار و كردار بد است . از مشاهدهي اين سه بخش درمييابيم كه همواره
بايد انديشه و گفتار و كردار بد را به زير افكنده، پست و زبون سازيم. (همانطور
كه دامن در زير قرار دارد)
6/ دو رشتهي آويخته: اين دو رشته نشانهي سپنتامينو (مينوي خوب) و
انگرهمينو (مينوي بد) است كه هميشه ممكن است در انديشهي انسان
ظاهر شوند . وظيفهي هر انسان اين است كه خوبي را در انديشهي خود
قرار داده و بدي را از آن دور كند (نيک بينديشد).
تاریخ بر تخته سنگ
هنوز چند صد متر مانده به کوه برسی. از دور نگاه میکنی. انگار کوه بر سینه خود صلیب کشیده است. وقتی به نزدیک حسین کوه میرسی تازه میفهمی که با چه عظمتی روبهرو هستی.
شاهانی را میبینی که در کوه غروب کردهاند. سوارانی را میبینی که میجنگند. امپراتورانی را میبینی که خوار شدهاند. در کنارة کوه راه میروی و تاریخ را میخوانی. از عیلامی تا ساسانیها، همه آمدهاند و رفتهاند و تو به یادگارشان نگاه میکنی.
امپراتوران روم در زمان شاپور اول خیلی بدشانس بودند. اولی گرایانوس جوان بود که به سمت ایران حمله کرد. ولی در شورشی که فیلیپ عرب راه انداخته بود کشته شد. فیلیپ عرب که در آن زمان فرمانده سپاه بود، خودش امپراتور روم شد و با شاپور صلح کرد و مجبور شد باج بپردازد.
سومی هم والرین بود که در جنگ با ایران اسیر شد و مجبور شد تا تمام عمر را در ایران بماند. شاپور، والرین را با تعدادی رومی به شهر تازه ساز خودش جندیشاپور، بین شوش و شوشتر برد و از آنها در ساخت سد قیصر استفاده کرد.
قبل از هخامنشیها، مادها هم آرامگاه شاهان را در دل کوه میکندند. در بین هخامنشیها هم آرامگاه کورش داخل کوه نیست. ولی بر فراز بلندایی است که مثل کوه ساخته شده.
نقش برجستة آرامگاههای کنده شده در دل کوه از لحاظ هنر سنگتراشی، اوج هنر ایرانیان آن زمان را نشان میدهد.
ساسانیها بدشان نمیآمد که خودشان را از اعقاب هخامنشیان معرفی کنند و آنها را پیشکسوت خود بدانند. برای همین در نزدیکی آرامگاه آنها برای خودشان نقش و نگار زدند.
به غیر از این نقشها که در این دو صفحة رازهای سرزمین من آمده، نقشهای دیگری هم در نقش رستم وجود دارند که جا برای توضیحشان کم است.
نقش رستم در حدود چهار کیلومتری تخت جمشید قرار دارد. اگر نقش رستم و تخت جمشید را دیدید، بد نیست که از نقش رجب هم در همان نزدیکی دیدن کنید.
هخامنشی در دل کوه
چهار صلیب. چهار پادشاه. چهار هخامنشی. از راست به چپ: خشایار شاه، داریوش کبیر، اردشیر اول و داریوش دوم. نقش و نگارهای این آرامگاهها شبیه به هم حجاری شده است. این آرامگاهها سه بخش دارند. بخش بالایی نمایش یک صحنه از مراسم دینی و آیینی است. بخش میانی، محلی است که ورودی آرامگاه آنجاست. بخش پایینی هم صاف و خالی از نقش است
آتشدانهای دوقلو
این دو چهارتاقی از سنگ همین کوه تراشیده شدهاند. بهخاطر گودیای که بالای هر دو دیده میشود، میگویند که آتشدان هستند. اما بازهم بعضیها میگویند که جایی برای استخوانهای دو نفر از بزرگان ساسانی بوده است
تاجگذاری اردشیر
سمت راستی اهورا مزدا است و سمت چپی اردشیر اول بنیانگذار پادشاهی ساسانی. زیرپای اسب اهورا مزدا، اهریمن له شده و زیر پای اردشیر، اردوان پنجم. اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی بود که از اردشیر شکست خورد. بر روی سینههای اسب اردشیر و اهورا مزدا، دو کتیبه به سه زبان یونانی، پهلوی اشکانی و ساسانی نقش شده
کعبه زرتشت
عین همین ساختمان در محوطه پاسارگاد وجود دارد. اما آنجا اسمش زندان سلیمان است و اینجا کعبه زرتشت. البته کمی با هم فرق دارند ولی خیلی شبیه هستند. این یکی سالمتر از آن یکی باقی مانده. جسد شاه را در اینجا نگه میداشتند تا مومیایی کنند؟ بنای آرامگاهی است؟ محل نگهداری اسناد است؟ یا رصدخانه و تقویم خورشیدی؟ کسی هنوز نمیداند کدام درست است
تاجگذاری نرسی
به احتمال زیاد این آقای پادشاه، نرسی پسر شاپور اول و فرمانروای ارمنستان است که هر چند در اینجا با خیال راحت حلقة پادشاهی را از دست آناهیتا میگیرد ولی در تاریخ آمده که با شورش به تاج و تخت ایران رسید. آن آقای کوچولو هم احتمالا ولیعهد است که در فکر به دست آوردن دیهیم است
یک نقش و دو تفسیردرباره کسی که روی اسب نشسته مشکلی نداریم. همه میگویند او شاپور اول، دومین پادشاه ساسانی است. اما در مورد آن دو نفر دیگر، دو نظر وجود دارد.
نظر اول: کسی که جلوی اسب شاه ایران زانو زده، یکی از امپراتوران روم به نام مارکوس یولیوس فیلیپوس مشهور به فیلیپ عرب و آن یکی والرین است.
نظر دوم: کسی که زانو زده، والرین و آن دیگری سیریادس است. سیریادس کسی است که شاپور او را به جای والرین امپراتور روم کرد
نقش دوطبقه
زیر آرامگاه داریوش کبیر، دو نقش در بالا و پایین هم حجاری شدهاند. در هر دوی این نقشها دو سوار با اسبهایشان درحال جنگیدن باهم هستند و یک بدبخت هم زیر سم اسبها له شده است. آنقدر نظریه درباره اینکه اینها چه کسانی هستند وجود دارد که از خیر شناساییشان میگذریم. اما شما فکر کنید آن کسی که پیروز میشود بهرام دوم است
جشن آذرگان در روز آذر ایزد از ماه آذر بر گزار می شود.
در یسنای17بند 11 پنج آتش بیان شده است:
1- آتش برزی سونگ (بلند سود) آتشی است که در اجاق های خانوادگی و آدریان ها نگه داری می شود و به ترتیب حرمت خانواده و عشیره را می رساند.
2- آتش وهو فریان آتشی است در کالبد انسان وجود دارد و حرارت غریزی است که زنده بودن انسان به آن بستگی دارد (امروزه به آن دمای بدن می گویند).
3- آتش اوروازشت بنا به تفسیر پهلوی آتشی است که در رستنی ها ونباتات وجود دارد.
4- آتش وازشت که به برق آسمان در موقع رعد گفته می شود.
5- آتش سپی نشت آتشی است که در گروسمان یا عرش اعلی فروزان است.
زرتشتیان به هنگام نیایش به سوی نور توجه دارند بدان سبب است که روح منو را مصفای خویش در برابرانوار محسوس و دیده شده متوجه نور حقیقی و فروغ آمیغی خداوندی ساخته اند تا بکلی از جسمانیت و تیرگی صوری پاک شده و خود را به معبود ازلی نزدیک کند.
اگر کسانی در ایران باستان یا کسانی مانند نیبرگ مفسر متون پهلوی "آذر را پسر اهورا مزدا گفته اند"باید به دلایل زیر توجه داشت:
1- اهميت آتش آن چنان بوده است كه در اساطير ايران، ايزدی برای آن در نظر گرفته اند. آذر / آتش / آتُر / آتَر ايزدی است كه او را پسر اورمزد به شمار آورده اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ريشه كهن دارد. كليه اقوام روی زمين به شكل و عنوانی آتش را ستوده و گرامی داشته اند.
2- به این دلیل نیست که اهورا مزدا ی گات ها سرور هستی بخش دانا یگانه نیست و پسری دارد بلکه می خواستند حرمت آتش را از لحظ ادبی بالا ببرند.
3- آتش در گات ها رابطه نزدیکی با وهومن، اشه وهیشتا، خرداد، امرداد، رشن و سروش دارد و ارج آسمانی آنها پیوستگی نزدیکی با آذر اهورایی دارد.
4- اشوزردشت در يسنا، كرده 32، بند 2 مي گويد:" به آنان اهورامزدا، پروردگاری كه با پاك منشی پيوسته و با نور يكسان است، با خشترا (شهرياري) پاسخ دهد." نور الهی به علت رابطه ای که با آذر اهورایی دارد به عنوان پرستش سو از جانب اشوزرتشت معرفی می شود.
5-موبدان به آتش آنقدر ارج می گذارند که چون آب، باد و خاک باید تمیز نگه داشت و به آنها خوراک داد. آتش نيايش، نماز مخصوص خوراک دادن به آتش، بخشی است از يسنای62، بند 9 كه با اين كلمات آغاز مي شود: "نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترين آفريده اهورامزدا و سزاوار ستايش."
در ها 47بند6 گات ها آمده است :
ای هستی بخش دانا در پرتو خرد مقدس و آذر فروزان خویش سرنوشت دو گروه نیکان و بدان را تعیین و کیفر آنها را ارزانی خواهم داشت پروردگارا با افزایش فروغ ایمان و راستی و پاکی جویندگان حقیقت به سوی تو گرایش خواهند یافت.
در برگزاری آيين های زرتشتی آتش مركزيت دارد. در اين دين، سه گروه آتش مقدس آيينی وجود دارد به نام های آتش بهرام، آتش آدِران و آتش دادگاه. آتش بهرام قداست خاصي دارد؛ براي اين كه با تشريفاتي طولاني آماده می شود. شانزده آتش را از منابع مختلف جمع آوری می كنند و آن را تطهير می كنند.
در صفحه ۲۵۶ ترجمه ی آثارالباقيه از ابوريحان بیرونی درباره این جشن آمده است:
"... روز نهم آذر عيدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می باشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است ناميده شده، زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند ..."
نیاکان ما آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه ها و بام ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی های گوناگون در آتشکده ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.
نزد ایرانیان جشن آذرگان هم چون جشن نوروز و مهرگان از جايگاه ویژهای برخوردار بود و بر آن ارج بسيار مینهادند. نياكان ما و زرتشتيان امروز، در این روز با جامهی آراسته و پاك به آدريانها میروند و آدريانها را آراسته و آذین بندی میکنند و در آن جایگاه وَرجاوند (مقدس) آيين ویژهای برای جشن برگزار میکنند. نخست با خواندن آتش نيايش (بخشی از اوستا) اهورامزدا را سپاس گفته و پس از نيايش به شادی و شادمانی میپردازند.
عنوان کتاب نیچه این توهم را به وجود میآورد که وی در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطالبی پیرامون افکار و جهان بینی زرتشتینوشته است؛ حال آنکه چنین نیست. نیچه فردی ضدمذهب و مادی گرا بود
نیچه در سال ۱۸۸۵ پس از انتشار آخرین بخشکتاب چنین گفت زرتشت در نامه ای به خواهرش الیزابت نوشت: «نخواستند این طنز و اینمخالفت و هزل را دریابند که چرا عنوان کتاب من «چنین گفت زرتشت» است. چون عقاید وفلسفه ام را درست از زبان پیامبری بیان می کنم که نقطه ی مقابل افکار من است ومعلم بزرگ اخلاق در جهان می باشد.» چندی بعد نیچه در کتاب دیگری تحت عنوان «فراسوینیک و بد» از آنکه به نام زرتشت، بنیانگذار مذهب ایران باستان تجاوز و توهین کردهاظهار ندامت می کند. نیچه در این کتاب می نویسد: «چرا کسی نیامد که از من سوال کندکه از زرتشت چه می دانم؟ تا بگویم هیچ.
میتوان گفت اخلاقی ترین سخنان این کتاب درسخنرانی مقدماتی زرتشت است . ما بقی روند اخلاقی و ارزشی ندارند سخنان صریحاو برضد زن و نگاه تحقریانه و ابزاری به زن در بخش های مختلف این کتاب به چشم میخورد
برخی نیچه را ملحد و خدانشناس میپندارند ، و بعضی دیگر نظریه ی نوآفرینی انسان برتر را که توسط نازی ها گسترش پیدا کرد ، حاصل تفکرات نیچه میدانند.
اما من نیز با مسعود انصاری (مترجم کتاب چنین گفت زرتشت ) معتقدم کهنیچه مردی خداشناس بود . اصلا، کسی که به مرگ خدای نظر دارد نه به نبود خدای ،چگونه ضد خدا تواند بود ، زیرا نیچه باور داشت خدا بوده و هست وبه مجاز از مرگ اوسخن گفته است ، به بیانی روشن تر مرگ خدا از نظرگاه نیچه به اعتبار آفریده است نهآفریدگار ، چنانکه در جای جای آثار نیچه از خدای محبوب او نیز سخن به میان آمدهاست .
آری نیچه از مرگ خدای سخن گفته است ، اما کدام خدای ؟ به قول هایدگر مراد از مرگخدا از نظر نیچه خدای متافیزیک است نه الوهیت.خدای مسیحیت افلاطونی است نه خدایواقعی.(به نقل از مترجم کتاب )
آقای انصاری در مورد کتاب چنین گفت زرتشت مینویسد (( در مقدمه کتاب _عیسی فرزند انسان _ اثر جبران خلیل جبران نوشتم :با اینکه در دو احساس دو درخترسته از یک خاکند….اما برخی از آثار جبران را باید لذت برد و فهمید و برخی دیگر رافهمید و لذت برد! اما اینک ناگزیرم بگویم: کتاب چنین گفت زرتشت را هم باید فهمید ولذت برد و هم لذت برد و فهمید.))
وقتی کتاب را ببینید جمله ای در روی جلد آن نظرتان را به خود جلبمیکند : کتابی برای همه کس و هیچ کس !
جمله ی اغراق آمیزی نیست ، چون وقتی خواندنش را شروع میکنید هم میفهمید و همنمیفهمید ، یعنی جملات طوری هستند که همه میتوانند معنیشان را متوجه بشوند و درعین حال چیزی از آن نفهمند.
نیچه خود چطور انسانی بوده است ؟
نیچه میگوید : (( برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست ، بلکه همواره باید اخلاصو نیت خود را بپاید ، و به آن از دیده ی شک بنگرد. زیرا دلداده ی حقیقت ، حقیقت رابه خاطر هماهنگی آن با امیال خویش نمیخواهد ، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقتبودن دوست میدارد ، حتی اگر مخالف باور وعقیده اش باشد ))
یا در جای دیگر (( پس هرگاه اندیشه ای متعارض با مبادی اش به ذهن او خطور کند ،باید آنجا باز ایستد و هرگز در پذیرش آن دودل نباشد .))
و ادامه میدهد (( مبادا حایلی باشد میان اندیشه خود و آنچه که با آن در تعارض استو هر اندیشه وری که به این توصیه عمل نکند به نخستین مرتبت فرزانگی نایل نخواهدآمد.))
و این جمله ی زیبا که در آن نیچه مبارزه را یاد آوری میکند : (( تو باید هر روز یکبار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتقائل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو .))
و اینها باید برای شناختن مردی که در جستجوی حقیقت بود ، شاید کافی باشد.
فلیکس مارکس در دیباچه ی کتاب مینویسد : (( مهمترین محور فلسفه ی نیچهپدید آوردن انسانی است که بتواند بر انسانیت چیره شود ، بنابراین ملاحظه میشود همهی مردمانی را که تاریخ از آنان به بزرگی یاد میکند به ریشخند میگیرد و میگوید :
نسلی که والاترین را میزاید ، هرگز زاده نشده است ، و امروز کسی نیست ، که بر ذاتخویش فائق آمده باشد ، و تمام کاری را که مردم میتوانند بکنند این است که به انسانبرتر عشق ورزند تا مگر در آینده از میان زاد و ولد آنان ظهور کند .))
ولی گاهی وقتها نیچه در سخنانش شیطنت میکند برای مثال در جایی میگوید: (( آه ،چگونه مشتاق جاودانگی نباشم ، حال آنکه دارم از آتش شوق ازدواج پاک میسوزم ، بهحلقه ی حلقه ها ، جایی که میتوان به درستی پایانش را آغاز راه دانست ، من تا بهامروز زنی را نیافته ام که او را مادر فرزندانم بخواهم جز جاودانگی که به او عشقمیورزم.))
کتاب چنین گفت زرتشت با بازگشت و تحول زرتشت شروع میشود ؛ زرتشتی کهدر سی سالگی به کوه وتنهایی پناه میبرد و در چهل سالگی دچار دگرگونی اندیشه میشودو حالا تصمیم میگیرد برگردد تا سخنانش را با مردم در میان گذارد.
در راه قدسی او را میبیند و خطاب به او میگوید : (( ای زرتشت ! تو اکنون بیدار شدهای ، دیگر تو را با خفتگان چه کار ؟))
و زرتشت پاسخ میدهد که برای انسانها هدایایی آورده است.
کتاب پر از جملات وسخنان نغز است ، جملاتی که گاهی وقتها ممکن است از شنیدنشانشوکه شوید ، اگر علاقه مند به خواندن کتابهای سنگین فلسفی هستید کتاب چنین گفتزرتشت را برای شما پیشنهاد میکنم.
دو نقد بالا از الهه وحسین جفاری با دو دید متفاوت است ولی آنچه مشخص است چنین گفت زرتشت کتابیفلسفی است وباید با شناختی واضح آنرا خواند وبهره برد.زرتشت صدای یک تنهاست وهمانطور که فردریک ویلهم نیچه فیلسوف آۀمانی د ر جواب ،چنین کفت زرتشت به کداممقوله هنر تعلق دارد؟جواب می دهد :«گمان می کنم به مقوله سمفونی ها.» وزرتشت راستییک سمفونی است،موسیقی انسانی است با روحی به راستی آزادو وارهیده از هرگونهوابستگی ویک صدای تنهاست که در بیابان تعلیم میدهد واشتراوس است که سمفونی چنینگفت زرتشت را می نوازد.
برای داشتن نگاهی جهان روا ،یکسان نگر وهمه سونگر باید از هزار منظرمتفاوت نگاه کرد ویک سمفونی در بیابان بود.
فردریش ویلهلم نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگپروس به دنیا آمد و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. در بست ویک سالگی بن راترک گفته، رهسپار لایپزیگ شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد. درسن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد و درسربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته میشد. نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی در دانشگاهبازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. سرانجام در سال۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردنمسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری براثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.
مرحله اول کار نیچه با نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزههای اخلاقی،ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است.
دومین مرحله کار نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی است.
«چنین گفت زرتشت» نیچه وفراسوی نیک وبد، مرحله سوم وتکمیل کننده کارشاست.
چنین گفت زرتشت
25 اوت به مناسبت د ر گذشت نیچه
عنوان کتاب نیچه این توهم را به وجود میآورد که وی در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطالبی پیرامون افکار و جهان بینی زرتشتینوشته است؛ حال آنکه چنین نیست. نیچه فردی ضدمذهب و مادی گرا بود
نیچه در سال ۱۸۸۵ پس از انتشار آخرین بخشکتاب چنین گفت زرتشت در نامه ای به خواهرش الیزابت نوشت: «نخواستند این طنز و اینمخالفت و هزل را دریابند که چرا عنوان کتاب من «چنین گفت زرتشت» است. چون عقاید وفلسفه ام را درست از زبان پیامبری بیان می کنم که نقطه ی مقابل افکار من است ومعلم بزرگ اخلاق در جهان می باشد.» چندی بعد نیچه در کتاب دیگری تحت عنوان «فراسوینیک و بد» از آنکه به نام زرتشت، بنیانگذار مذهب ایران باستان تجاوز و توهین کردهاظهار ندامت می کند. نیچه در این کتاب می نویسد: «چرا کسی نیامد که از من سوال کندکه از زرتشت چه می دانم؟ تا بگویم هیچ.
میتوان گفت اخلاقی ترین سخنان این کتاب درسخنرانی مقدماتی زرتشت است . ما بقی روند اخلاقی و ارزشی ندارند سخنان صریحاو برضد زن و نگاه تحقریانه و ابزاری به زن در بخش های مختلف این کتاب به چشم میخورد
برخی نیچه را ملحد و خدانشناس میپندارند ، و بعضی دیگر نظریه ی نوآفرینی انسان برتر را که توسط نازی ها گسترش پیدا کرد ، حاصل تفکرات نیچه میدانند.
اما من نیز با مسعود انصاری (مترجم کتاب چنین گفت زرتشت ) معتقدم کهنیچه مردی خداشناس بود . اصلا، کسی که به مرگ خدای نظر دارد نه به نبود خدای ،چگونه ضد خدا تواند بود ، زیرا نیچه باور داشت خدا بوده و هست وبه مجاز از مرگ اوسخن گفته است ، به بیانی روشن تر مرگ خدا از نظرگاه نیچه به اعتبار آفریده است نهآفریدگار ، چنانکه در جای جای آثار نیچه از خدای محبوب او نیز سخن به میان آمدهاست .
آری نیچه از مرگ خدای سخن گفته است ، اما کدام خدای ؟ به قول هایدگر مراد از مرگخدا از نظر نیچه خدای متافیزیک است نه الوهیت.خدای مسیحیت افلاطونی است نه خدایواقعی.(به نقل از مترجم کتاب )
آقای انصاری در مورد کتاب چنین گفت زرتشت مینویسد (( در مقدمه کتاب _عیسی فرزند انسان _ اثر جبران خلیل جبران نوشتم :با اینکه در دو احساس دو درخترسته از یک خاکند….اما برخی از آثار جبران را باید لذت برد و فهمید و برخی دیگر رافهمید و لذت برد! اما اینک ناگزیرم بگویم: کتاب چنین گفت زرتشت را هم باید فهمید ولذت برد و هم لذت برد و فهمید.))
وقتی کتاب را ببینید جمله ای در روی جلد آن نظرتان را به خود جلبمیکند : کتابی برای همه کس و هیچ کس !
جمله ی اغراق آمیزی نیست ، چون وقتی خواندنش را شروع میکنید هم میفهمید و همنمیفهمید ، یعنی جملات طوری هستند که همه میتوانند معنیشان را متوجه بشوند و درعین حال چیزی از آن نفهمند.
نیچه خود چطور انسانی بوده است ؟
نیچه میگوید : (( برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست ، بلکه همواره باید اخلاصو نیت خود را بپاید ، و به آن از دیده ی شک بنگرد. زیرا دلداده ی حقیقت ، حقیقت رابه خاطر هماهنگی آن با امیال خویش نمیخواهد ، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقتبودن دوست میدارد ، حتی اگر مخالف باور وعقیده اش باشد ))
یا در جای دیگر (( پس هرگاه اندیشه ای متعارض با مبادی اش به ذهن او خطور کند ،باید آنجا باز ایستد و هرگز در پذیرش آن دودل نباشد .))
و ادامه میدهد (( مبادا حایلی باشد میان اندیشه خود و آنچه که با آن در تعارض استو هر اندیشه وری که به این توصیه عمل نکند به نخستین مرتبت فرزانگی نایل نخواهدآمد.))
و این جمله ی زیبا که در آن نیچه مبارزه را یاد آوری میکند : (( تو باید هر روز یکبار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتقائل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو .))
و اینها باید برای شناختن مردی که در جستجوی حقیقت بود ، شاید کافی باشد.
فلیکس مارکس در دیباچه ی کتاب مینویسد : (( مهمترین محور فلسفه ی نیچهپدید آوردن انسانی است که بتواند بر انسانیت چیره شود ، بنابراین ملاحظه میشود همهی مردمانی را که تاریخ از آنان به بزرگی یاد میکند به ریشخند میگیرد و میگوید :
نسلی که والاترین را میزاید ، هرگز زاده نشده است ، و امروز کسی نیست ، که بر ذاتخویش فائق آمده باشد ، و تمام کاری را که مردم میتوانند بکنند این است که به انسانبرتر عشق ورزند تا مگر در آینده از میان زاد و ولد آنان ظهور کند .))
ولی گاهی وقتها نیچه در سخنانش شیطنت میکند برای مثال در جایی میگوید: (( آه ،چگونه مشتاق جاودانگی نباشم ، حال آنکه دارم از آتش شوق ازدواج پاک میسوزم ، بهحلقه ی حلقه ها ، جایی که میتوان به درستی پایانش را آغاز راه دانست ، من تا بهامروز زنی را نیافته ام که او را مادر فرزندانم بخواهم جز جاودانگی که به او عشقمیورزم.))
کتاب چنین گفت زرتشت با بازگشت و تحول زرتشت شروع میشود ؛ زرتشتی کهدر سی سالگی به کوه وتنهایی پناه میبرد و در چهل سالگی دچار دگرگونی اندیشه میشودو حالا تصمیم میگیرد برگردد تا سخنانش را با مردم در میان گذارد.
در راه قدسی او را میبیند و خطاب به او میگوید : (( ای زرتشت ! تو اکنون بیدار شدهای ، دیگر تو را با خفتگان چه کار ؟))
و زرتشت پاسخ میدهد که برای انسانها هدایایی آورده است.
کتاب پر از جملات وسخنان نغز است ، جملاتی که گاهی وقتها ممکن است از شنیدنشانشوکه شوید ، اگر علاقه مند به خواندن کتابهای سنگین فلسفی هستید کتاب چنین گفتزرتشت را برای شما پیشنهاد میکنم.
دو نقد بالا از الهه وحسین جفاری با دو دید متفاوت است ولی آنچه مشخص است چنین گفت زرتشت کتابیفلسفی است وباید با شناختی واضح آنرا خواند وبهره برد.زرتشت صدای یک تنهاست وهمانطور که فردریک ویلهم نیچه فیلسوف آۀمانی د ر جواب ،چنین کفت زرتشت به کداممقوله هنر تعلق دارد؟جواب می دهد :«گمان می کنم به مقوله سمفونی ها.» وزرتشت راستییک سمفونی است،موسیقی انسانی است با روحی به راستی آزادو وارهیده از هرگونهوابستگی ویک صدای تنهاست که در بیابان تعلیم میدهد واشتراوس است که سمفونی چنینگفت زرتشت را می نوازد.
برای داشتن نگاهی جهان روا ،یکسان نگر وهمه سونگر باید از هزار منظرمتفاوت نگاه کرد ویک سمفونی در بیابان بود.
فردریش ویلهلم نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگپروس به دنیا آمد و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. در بست ویک سالگی بن راترک گفته، رهسپار لایپزیگ شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد. درسن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد و درسربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته میشد. نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی در دانشگاهبازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. سرانجام در سال۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردنمسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری براثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.
مرحله اول کار نیچه با نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزههای اخلاقی،ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است.
دومین مرحله کار نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی است.
«چنین گفت زرتشت» نیچه وفراسوی نیک وبد، مرحله سوم وتکمیل کننده کارشاستبا رویاوآرزو بزرگ می شویم ،زمانی می توانیم کار آفرین شویم گه از رویاهایمان راهی به سوی واقعیت بیابیم .با نگاهی به پدر بزرگ پیرکه میوه فروش شهر بوده است می بینیم هرچه در آورده است برای رسیدن به آب در مزرعه خود خرج کرده است ودر هشتاد سالگی رویا هایش به واقعیت می پیوندد وانرژی که در طول مسیراو را همراهی کرده است وچاه های مختلفی حفر کرده است وازریسک نترسیده است دو چندان شده وجوانان رابرای کشاورزی بکار می گیرد،بانوی زرتشتی مسنی که با تلاش وتجربه سالیان کار در یک روستا به عنوان کشاورز نمونه معرفی میشود و بیشترین محصول کشاورزی را در هکتار به دست می آورد وبه این جمله اشوزرتشت (هر کس گندم می کارد راستی می افشاند.) عمل می کند.دو نمونه کار آفرینان می باشند.
کار آفرین مصمم است از رویا هایش ،خلاقیت بسازدوخلاقیت از ذهن به عمل تبدیل شودونوآوری به وجود آید البته خطر پذیر است و پشت کاراورا لحظه ای از فکر وتلاش باز نمی داردوامید وار است وبه آینده چشم دوخته است با وجود فشار زیادکارایی خود را حفظ می کند،موتور محرکه توسعه اقتصادی در کشور است.
کار آفرینان با مهارتی که در تشخیص فرصت هاوموقعیت هاوایجاد حرکت در توسعه این موفقیت ها دارند می توانند پیشروتغییر در اقتصادوتحول احتماعی باشند ویکی از رهاورد های مهم کار آفرین اشتغالزایی است.
کار آفرین فردی است که با ایده جدید و صزف زمان وانرژی لازم برای هماهنگی منابع ، نیروی کار ، مواد اولیه وسایر دارایی هارا داشته باشدواز خطر های راه نهراسدوبه طور مداوم ومستمرادامه دهدوارزش افزوده تولید کندوجامعه را به حرکت وادارد.
ویژگیهای کارآفرینان:
ـ نوآوری (Innovation)
ـ خلاقیت (Creativity)
ـ مخاطرهپذیری (Riskbearing)
ـ اعتماد به نفس (Self- Confidence)
ـ دانش فنی (Technical Knowledge)
ـ استقلال (Independent)
ـ هدفگرا (Goal- Oriented)
ـ مرکزکنترلداخلی (Enternal locus of control)
ـ عکسالعمل مثبت نسبت به مشکلات و موانع
(Positive reaction to set back)
ـ تواناییبهایجادارتباطات(Communication Ability)
ـ توفیقطلبی (need for Achievement)
ـ تمایلبهمسؤولیتپذیری(Desir for Responsibility)
به طور سنتی در جوامع صنعتی و به طور معمول در کشور ما کارآفرینان از طریق سعی و خطا و بقاء اصلح انتخاب شدهاند.کسانی که در خود توان ایجاد کسب و کار جدید را میبینند با کشف فرصتهای موجود در جامعه انجام نوعی مطالعه امکانسنجی فنی و اقتصادی، بسیج منابع پراکنده و مالی و انسانی، دستیابی به تکنولوژیهای مرتبط و بالاخرهبا قبول خطر شکست وارد میدان کسب و کار میشوند. اما از این میان این گروه معمولاً جمع کوچکیخطر شکستزودرس را پشت سر میگذراند و به مراحل پیشرفتهتر کسب و کار میرسند. کارآفرینانی که بدین نحو وارد عرصه کسب و کارمیشوند معمولاً از آموزش ویژهای جز آنچه در مشاغل قبلی خود آموختهاند برخوردار نیستند.
کسب و کار با خرید و فروش کالاها، تولید کالاها یا عرضه ی خدمات، به منظور به دست آوردن سود، سر و کار دارد. با توجه به تعاریف یاد شده، ویژگیهای کسب و کار، عبارتند از:
1. فروش یا انتقال کالاها و خدمات برای کسب ارزش
2. معامله ی کالاها و خدمات
3. تکرا رمعاملات
4. انگیزه ی سود (مهمترین و قدرتمندترین محرک اداره ی امور کسب و کار)
5. فعالیت توأم با ریسک، کسب و کار، همیشه بر آینده متمرکز است و عدم اطمینان، ویژگی آینده است. از این رو، همواره کسب و کار توأم با ریسک است.
زرتشتیان ایران هر سا له صد ها نفر از فرزندانشان را به جامعه دانشگاهی می فرستند تادانش فنی ومهارت کافی کسب کنند وبا امکانات جماعتی که دارند می توانند کاز آفرینانی شوندوتوسعه کشور راسرعت بخشند .بزرگان جامعه ما تلاش داشته ودارند راه این توسعه راهموار کنند .بهتر است سازمان های پیشگام که جهت آشنایی دانشجویان گام بر می دارند آموزش هایی جهت کار آفرینی وخلاقیت وعملی کردن ایده ها برترآنها پیش بینی اجرا کنند وراه های امکان سنجی ومسیر های اولیه کسب وکار وکار آفرینی را با دعوت از سایر سازمان ها وانجمن هاامید به جوانان راجهت تلاش بیشتر به وجود آورند.
با توجه به ویژگی های کار آفرینان ،هر جوان زرتشتی می تواند یک کار آفرین باشد.چرا؟چون در درجه اول زرتشتی است وخیلی از خصلت ها رابه عنوان دین باید داشته باشد ،ودر درجه دوم دانش فنی ومهارت را نیزخود در دانشگاه کسب کرده یااز دیگری کمک بگیرد ومسؤولیتپذیری و مخاطرهپذیری خصلت هر ایرانی است.
این هم طنزی از کارآفرینی
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست میانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهاماگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانندو اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد.
کد مطلب: 17977
آدرس مطلب:http://bfnews.ir/vdca0on6.49n0015kk4.html
آینده روشنر آموزه های زرتشتی مساله موعود آخر الزمان ارتباط تنگاتنگی بامساله زمان کرانه مند و هزاره ها دارد. در باورهای زرتشت و بر اساس کتابهای دینیپهلوی، جهان به چهار دوره ۳۰۰۰ ساله تقسیم می شود. این دوازده هزار سال در واقعزمان کرانه مندی است که طبق پیمان اهورا مزدا و اهریمن برای کارزار از «زمانبیکران» جدا شده است.
سه هزار سال نخستین دوران آفرینش مینوی، حمله نافرجام اهریمن، پیشنهاد زمانآمیختگی نه هزارساله اهورامزدا و قبول اهریمن است. در سه هزار سال دوم جهان ازحالت مینوی به حالت گیتوی و دنیوی آفریده شد. سه هزار سال سوم، دوره آمیختگی وحمله اهریمن به دنیا و آوردن پلیدی و مرگ است. در پایان این دوره است کهبگفته ی گاتها و اوستا سوشیانت خواهد آمد. در گاتها و اوستا واژه سوشیانت با دوگونه کاربرد استفاده شده است که به آن نیز پرداخته خواهد شد. سه هزار سال پایانیجهان دوره ای است که در آغاز آن زرتشت به بهدینی الهام می شود.
سوشیانت در اوستا
سوشیانت اوستا غالبا بگونه ی جمع بکار رفته است و به لفظی که زرتشت آنرابکار برده است نیست اما همچنان دارای معانی نجاتگر و رهاننده می باشد. در«فروردین یشت» بند صد و بیست و نه آمده است: «او را از این جهت سوشیانت خوانند،برای آنکه به کلیه جهان مادی سود و منفعت رساند» در تفسیر پهلوی نیز سوشیانس بهمعنی رهاننده و نجاتدهنده نیز هست.
در قسمتهای دیگری از اوستا ، سوشیانت به صیغه جمع آمده و از آن ، یاوراندین را اراده کرده اند . گاهی هم مقصود از آن ها ، سه موعود دین زرتشت است کهدر سرانجام ، هریک به نوبه خود ظهور کرده ، بار دیگر دین مزدیسنا را تازه گردانندو جهان فرسوده و ویران را تازگی و خرمی بخشند و در آبادانی بکوشند . در جاهایی ازاوستا نیز که کلمه سوشیانت مفرد آمده ، از آن مخصوصا آخرین موعود مزدیسنا کهرستاخیز خواهد کرد اراده شده است.
سوشیانتها با حالت جمع در فروردین یشت عبارتند از : اوخشیت ارته ، اوخشیتنمنگه و اَستْوَتْ اِرِتَه. ظهور هوشیدر (اولین منجی) و در پایان هزاره اول است،ظهور هوشیدر-ماه ( دومین منجی) در پایان هزاره دوم و ظهور استوت ارته (سوشیانت ،موعود آخر) در پایان هزاره سوم است. و بالاخره در پایان هزاره سوم، زمان فرشوکرتییا فراشگرد (رستاخیز) فرا می رسد. زمانی که طبق آموزه های زرتشتی در آن، دنیادوباره زنده خواهد شد و اهریمن کاملا و برای همیشه و در همه ی کارهایش شکست میخورد.
واژه سوشیانت
واژه سوشیانت در گاهان مفهوم بسیار گستردهای دارد و منظور از آن بزرگانی است که با گام برداشتن در راه راستی و پیروی از آموزشهای زردشت رهبریِ جامعه مزداپرست را به دست میگیرند و با خود صلح و آشتی را به ارمغان میآورند.معنای این واژه در اوستای متأخر به تدریج محدود میشود، به گونهای که در نهایت به لقبی برای منجی آخر زمان - "استوت رته " پیروز - بدل میشود که بنابر باورهای زردشتی سه هزار ساله پس از زردشت از تخمه او زاده میشود. او گرز پیروزیآورِ پهلوانانِ پیشین را به دست میگیرد و با دیوان و دیوسیرتان میستیزد و در پایان نوسازیِ جهان را به انجام میرساند.
واژه اوستایی SaošiianÊt =فارسی میانه SoΚyans ، فارسی نو سوشیانت، سوشیانس، از جمله مهمترین اصطلاحات دینی زردشتی است و چون معادلی در ودایی ندارد، باید آن را از نوآوریهای زردشت به شمار آورد.
این اصطلاح درگاهان مفهوم بسیار گستردهای دارد، اما در اوستای متأخّر به تدریج معنای آن محدود میشود. از این رو برای شناخت مفهوم این اصطلاح باید گاهان و اوستای متأخر را جداگانه مورد بررسی قرار داد.
1. سوشیانت در گاهان
واژه سوشیانت را در گاهان اوستاشناسان تا کنون به صورتهای مختلف تعبیر و ترجمه کردهاند. بارتلمه آن را «منجی» (Retter , Heiland)معنا کرده و بر این باور است که صورت مفرد آن به شخص زردشت و صورت جمع آن به کسانی که او را در نجات بخشی یاری میرسانند اشاره میکند (1904، 1551). کلنز و پیرار منظور از سوشیانت را درگاهان «مجری مراسم قربانی» ((Sacrifiant میدانند (1990، 313). هومباخ ـ که پیش از این مانند کلنز سوشیانت را اصطلاحی آیینی و منظور از آن را «قربانی سالار»( (Opferherrمیدانست (1952[1957]، 30) - اکنون آن را اصطلاحی اخلاقی و به معنی «نیکوکار»( (benefactorمیداند (1991؛ 1994) و، به پیروی از بارتلمه، میگوید که منظور از آن زردشت و پیروان اوست که در راه نجاتبخشی گام برمیدارند (1959، ج 2، 94). هینتسه بر این باور است که سوشیانت در هر دو شمار مفرد و جمع معنای عام دارد و به بزرگان دین اشاره میکند (1995، 83 و 88).
برای بررسی مفهوم سوشیانت درگاهان نخست باید به موارد استفاده آن نظر افکند. این واژه شش بار در گاهان به کار رفته است، سه بار در شمار مفرد و سه بار در شمار جمع. بندهایی که این واژه در آنها به کار رفته عبارتاند از:
یسن 34 بند 13(1)
ای اهورا! آن راه را که به من گفتی ازآنِ اندیشه نیک [است به ما بنمایان]، آن [راهِ] خوب ساخته شده را که +دئناهای +سوشیانتها با راستی بر آن گام برمیدارند[و] به سوی مزدی که به نیکْ بخشندگان میدهید و تو، ای مزدا، مقرر کننده آن هستی [پیش میروند].
یسن 45 بند 11
ای مزدا اهورا! کس دیگری که دیوان و آدمیان را خوار میشمارد، که او(=مزدا) را - بر خلاف کسی که در بارهاش درست میاندیشد - خوار میشمارند،[چنین کسی] به وسیله+دئنایِ +افزونی بخشِ+سوشیانتِ سالارِخانه، یار، برادر یا پدر [خواهد بود].
یسن 46 بند 3
ای مزدا! کی گاوانِ روزها، خِرَدهایِ+سوشیانتها، با+آموزشهای+کامل برای دست یازیدن [مردم] به راستی در جهان برخواهند دمید؟ برای خوراک باید با اندیشه نیک به سوی چه کسانی آمد؟ ای اهورا! تو را برای +آموختن [آن] به من برمیگزینم.
یسن 48 بند 9
ای مزدا! کِی خواهم دانست که تو با راستی بر چیزی که بیمِ آن مرا میترساند احاطه داری؟ همانا بگذار+فرمانِ اندیشه نیک به من گفته شود. باشد که +سوشیانت بداند پاداشش چگونه خواهد بود.
یسن 48 بند 12
ای مزدا! آنان +سوشیانتهای کشورها خواهند بود که با اندیشه نیک از شناختِ تو با کردارهای [الهام گرفته از] راستیِ +آموزشِ تو پیروی میکنند. زیرا آنان دفع کنندگانِ [دیو [خشم آفریده شدهاند.
یسن 53 بند 2
پس باشد که کِی گشتاسب [و] پسرِ زردشتِ سپیتمان(2)و فرشوشتر مخلصانه از شناخت مزدا برای ستایش او و از پرستش او با گفتارها و کردارهای [الهام گرفته از] اندیشه [زردشت]،[از این] راههای راستِ بخشش، پیروی کنند. [این است] +دئنای +سوشیانت که اهورا +آفرید.
واژه saošiianÊt -از لحاظ اشتقاق صفت فاعلی آینده از ریشه فعلی - sao (صورتِ قویِ(suÎ- به معنی «ورم کردن؛ بزرگ شدن؛ کامیاب شدن؛ قوی شدن»(3)با نشانه ستاک آینده šiia - و پسوند سازنده صفت فاعلی گذرا --nÊt(صورتِ دیگری از -anÊt-) است. از آن جا که آینده، علاوه بر معنی اصلی خود، بر خواست و اراده نیز دلالت میکند (ویتنی 1924، بند 948)، این واژه را میتوان به صورتهای زیر ترجمه کرد: «کامیاب شونده»، «خواهانِ کامیابی»،«نیرومند شونده» و «خواهانِ نیرومندی». اگر چه واژه فارسی میانه suÎd «سود» نیز در نهایت از ریشه فعلی -suÎ مشتق شده (بیلی 1979، 429)، ترجمه - saošiianÊtاوستایی به suÎd(oÎ)mand «سودمند» در فارسی میانه و «سودمند» و «سود رسان» در فارسی نو دقیق نیست.
با توجه به موارد کاربرد سوشیانت در شش بند مذکور از گاهان میتوان نکات زیر را استخراج کرد:
1 ـ سوشیانتها با برخورداری از دئنای(4)افزونی بخش(5)(یسن 45:11)و نیروی خرد (یسن 46:3) بر راه اندیشه نیک گام برمیدارند (یسن 34:13) و با نیک بخشی (= سخاوتمندی)(یسن، 34:13) و پیروی از راههایِ راستِ بخشش (یسن 53:2) از شناخت مزدا (یسن، 48:12؛ 53:2) و پرستش او (یسن 53:2) با کردارهای مورد پسندِ او (یسن 48:12) پیروی میکنند و در پایان به مزدی که سزاوار آناند میرسند (یسن 34:13).
2 - سوشیانتها میتوانند سالارِ خانه (یسن 45:11) یا کشور (یسن 48:12) و احتمالاً دیگر واحدهای اجتماعی(6)باشند. آنان دشمن دیو خشماند (یسن 48:12) و با یار، برادر و پدر کردنِ آدمیان (یسن 45:11)پیوندهای اجتماعی را مستحکم میسازند. از این رو مِسینا سوشیانتها را در گاهان شخصیتهایی تاریخی میداند که«رسالتشان اجتماعی بوده است» (1932، 158).
3 ـ از آن جا که در آخرین جمله از یسن 48:9 به یک باره سوم شخص مفرد جای اول شخص مفرد را میگیرد و نیز از آن جا که در سه مورد از شش مورد مذکور واژه سوشیانت در شمار جمع به کار رفته است، میتوان نتیجه گرفت که زردشت خود یکی از سوشیانتها، و بدون شک بزرگترینِ آنها، بوده است.
4 ـ کار برد سوشیانت در یسن 45:11 - که هیچ ارتباطی با آیین قربانی ندارد - نشان میدهد که بر خلاف نظرِ کلنز و پیرار منظور از «راه» در بندهای مذکور «مراسم قربانی» و منظور از سوشیانت «مجری مراسم قربانی»یا «قربانی کننده» نیست (نیز نگاه کنید به، هینتسه 1995، 87).
بنابراین منظور از سوشیانتها در گاهان بزرگانی است که به پیروی از زردشت، به آموزشهای مزدا گوش جان میسپارند و با پیمودن راه راستی رهبری مردم را به دست میگیرند و با دیوان و دیو سیرتان میستیزند و در پایان به پاداش عمل خویش میرسند و صلح و آشتی را در جامعه حکمفرما میکنند.
2 . سوشیانت در اوستای متأخر
در اوستای متأخر هر گاه سوشیانت در شمار جمع به کار رفته باشد، تفاوتی با سوشیانت گاهان ندارد:
«سوشیانتهای َاشَوَن (= پیروِ راستی)»(یسن 14:1)، بسنجید با: یسن 34:13.
«[ما] سوشیانتها دروغ را دور خواهیم راند»(یسن 61:5)، بسنجید با: یسن 48:12.
«سوشیانتهای کشورها»(یسن 70:4)، بسنجید با: یسن 48:12.
«خِرَد همه سوشیانتها»(یشت 17:2)، بسنجید با: یسن 46:3.
سوشیانتها «داناترین، راست گفتارترین، یاری کنندهترین [و] خردمندترین»(یسن 13:3؛ ویسپرد 3:5) سرورانی هستند که رسالت زردشت را ادامه میدهند و بر خلاف نظر بارتلمه (1904، 1551)، سوشیانتهایِ اوستایِ متأخر فقط موبدان یا منجیان آخر زمان نیستند، بلکه هر فرد پرهیزگاری میتواند به مقام ایشان نائل شود:
«بشود که سوشیانتها باشیم، بشود که پیروز باشیم، بشود که پیش برندهترین میهمانان گرامی اهورامزدا باشیم، ما مردان َاشَوَن که با اندیشههای نیک میاندیشیم، با گفتارهای نیک [سخن] میگوییم [و] با کردارهای نیک [عمل [میکنیم.»(یسن 70:4).
فقط در یک مورد (یسن 14:1 = ویسپرد 5:1؛ 11:20)موبدان خود را صریحا سوشیانتها نامیدهاند:
«برایِ پرستش و نیایش و خشنودی و ستایش شما، امشاسپندان؛ برایِ بهروزی و خشنودی رَدان و َاشَوَنی و پیروزی و خوشیِ روانِ ما،سوشیانتهایِ اَشَوَن.»
در عصر اوستای متأخر مزداپرستان سوشیانتهایی را میشناختند که در گذشته دلاوریها از خود نشان دادهبودند و نیز میدانستند که در آینده سوشیانتهای دیگری خواهند آمد:
«به خاطر شما (=فرَوَشیها(7)) [بود که] پیش از این کَرشْنَزْها(8)(karšnazoÎ) یِ پهلوان، خشتاویها(9)((xštaÎuuaiioÎیِ دلیر، سوشیانتهایِ دلیر [و] پیروزمندانِ دلیر، نیرومندترین شدند»(یشت 13:38).
«اَشَوَنانی که درگذشتهاند، َاشَوَنانی که زندهاند [و آن] مردانی که زاده نشدهاند [یعنی]سوشیانتهایِ نو کننده»(یسن 24:5؛ ویسپرد 11:7).
«ای سپیتمان [زردشت]! مرا (= هوم(10)را) بگیر، مرا برای خوردن آماده کن، مرا برای ستایش بستای، چنان که مرا سوشیانتهایِ دیگر خواهند ستود»(یسن 9:2).
اما هر گاه در اوستای متأخر واژه سوشیانت در شمار مفرد به کار رفته باشد، تنها به یک سوشیانت خاص - که منجی آخر زمان است - باز میگردد.
«همه فَرَوشیهایِ نیکِ توانایِ َاشَوَنان را میستاییم، از کیومرث(11)تا سوشیانتِ پیروز»(یسن 26:10، 59:27؛ یشت 13:145).
موبدان با در نظر گرفتن فقره گاهانی زیر نام َاسْتْوَتْ رتَه (äräta- astuuat¬.)را برای «سوشیانتِ پیروز» برگزیدهاند که به معنیِ «راستیِ جسمانی» است:
یسن 43 بند 16
x¨iiaÎt¬ uštaÎnaÎ aojoÎèhuuat¬.astuuat¬ ašÊäm
راستیِ جسمانی با نیرویِ زندگی قدرتمند باشد.(12)
جزء - - ärätaدر این نام گونهای گویشی برای واژه اوستایی - ašÊa «راستی» است(بسنجید با: -arta در فارسی باستان و -rÊta¨ در سنسکریت). از آن جا که اسطوره مربوط به استوت رته - که دربارهاش سخن خواهیم گفت - ارتباط بسیار نزدیکی با دریاچه هامون در سیستان دارد، باید این نام واسطوره مربوط به آن را از نوآوریهای موبدان سیستان دانست(13)مفهوم نام استوت رته را اوستا خود چنین بیان کرده است:
«که نامش سوشیانت پیروز و استوت رته خواهد بود؛ از آن رو سوشیانت، که همه زندگی جسمانی را نیرو خواهدبخشید(14)از آن رو استوت رته، که [آن]موجودِ زنده جسمانی، بی بیمیِ جسمانی را مهیا خواهد کرد»(یشت 13:129).
استوت رته، پیک مزاد اهورا (یشت 19:92)، از تخمه زردشت ـ که در دریاچه کیانسه(15)(Kasaoiia-)(یشت 19:92؛ وندیداد 19:5) نگهداری میشود و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه فرَوَشی محافظت از آن را بر عهده دارند (یشت 13:62) ـ و از دوشیزهای به نام ردَت فِذْری (16) (ärädat¬.fädriÎ-)(یشت 13:142)، ملقب به ویسپَ تَوْرْوَیْری (17)(viÎspa.tauruuairiÎ -)(یشت 13:142؛ 19:92)،«برای ایستادگی در برابر ستیزههای دیوان و آدمیان» (یشت 13:142) زاده خواهد شد و نوسازی (اوستایی frašoÎ.käräti-) ، فارسی میانه (18)(frašagird جهان را به انجام خواهد رسانید:
«فّرِ(19)شاهی نیرومند مزدا آفریده را میستاییم،[آن فرّ] بسیار ستوده سرآمدِ پرهیزگارِ کارآمدِ زبر دست [و [برتر از دیگر آفریدگان را، که سوشیانت پیروز و دیگر یاران [او] را همراهی خواهد کرد تا جهان را نو کند: [جهانی] پیرنشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، نپوسیدنی، جاودان زنده، جاودان بالنده، [و] کامروا. در آن هنگام که مردگان برخیزند،[آن] زنده بیمرگ (= سوشیانت) خواهد آمد [و] جهان به خواست خویش نو خواهد شد. پس جهانهای (= آفریدگانِ) فرمانبردارِ راستی بیمرگ شوند، دروغ دگر باره به همان جایی رانده شود که از آن جا برای نابودیِ [فرد] اَشَوَن و تبار و هستی [اش] آمده بود. تباهکار [ماده(20)]نابود خواهد شد، تباهکار [نر] خواهد گریخت» (یشت 19: 90-88).
استوت رته، پس از ظهور، گرز پیروزیآور پهلوانانِ پیشین را به دست خواهد گرفت، همان گرزی که باآن فریدون اژیدها که(21) (azÏi- dahaÎka-)را، افراسیاب زَیْنیگَوْ(22) (zainigau-)را، کی خسرو افراسیاب را وکی گشتاسب دشمنان راستی را نابود کرده بود (یشت 19:93 ـ 92). او پهلوانانه با دروغ خواهد ستیزید و:
«....دروغ را از جهانهای راستی بیرون خواهد برد. او باچشمانِ خرَد خواهد نگریست، همه آفرینش را خواهد دید،... ...(؟) او با چشمانِ بخشش همه جهان مادّی را خواهد دید و با توجه همه جهان مادّی را بیمرگ خواهد کرد. یارانِ استوت رته پیروز به در خواهند آمد [که [نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار [و] نیک دئنا [هستند] و هرگز به زبانشان دروغگو ن[ـیستند]. خشمِ خونین سلاحِ بی فرّ از برابر ایشان خواهد گریخت. راستی بر دروغِ بدِ بدنژادِ تیره غلبه خواهد کرد. اندیشه بد شکست خواهد یافت؛ اندیشه نیک بر آن غلبه خواهد کرد. سخنِ دروغ گفته شده شکست خواهد یافت؛ اندیشه نیک بر آن غلبه خواهد کرد. خرداد و َامرداد بر گرسنگی و تشنگی غلبه خواهند کرد؛ خرداد و اَمرداد بر گرسنگی و تشنگیِ بد غلبه خواهند کرد. اهریمنِ ناتوانِ بدکنش خواهد گریخت.....»(یشت 19:96 - 93).
از آن جا که اراده اهورا مزدا بر آن قرار گرفته که در پایان راستی بر دروغ چیره شود، در همه جا در اوستای متأخر واژه سوشیانت در شمار مفرد- که فقط به استوت رته بازمیگردد ـ با صفت väräÑrajan-(پیروز) آمده است.
زمان پیداییِ اسطوره استوت رته، سوشیانت و منجی آخر زمان، را پیش از گسترش دین زردشت در غرب ایران در اواخر سده هفتم پیش از میلاد نوشتهاند (بویس، 872)، پس از آن موبدان غرب ایران، احتمالاً تحت تأثیر باورهای بابلی، عمر جهان را چهار دوره سه هزار ساله دانستند و ظهور زردشت را در آغاز سه هزار سال پایانی قرار دادند. به نوشته منابع فارسی میانه در هر هزار سال پس از زردشت، از تخمه او منجیای زاده میشود که نخستین آنها هوشیدر(hoΚiÎdar)، دومین آنها هوشیدرماه (23)(hoΚiÎdarmaÎh)، و سومین و آخرین آنها سوشیانس است(24).
بنابر این سوشیانت ـ که درگاهان مفهومی کاملاً دینی دارد و منظور از آن هر رهبرِ پرهیزگارِ دیوستیز است ـ در اوستای متأخر به تدریج با اسطوره پهلوان اژدهاکش در هم میآمیزد و سازه معنایی جدیدی به خود میگیرد و درنهایت به منجیِ آخر زمان که نامش «استوت رته» و صفتش «پیروز» است اطلاق میشود و بدین گونه به اصطلاحی آخرت شناختی بدل میشود.
پی نوشتها
1 . ترجمهها بر پایه آخرین ترجمه انگلیسی هومباخ (1994) است. در پارهای از موارد واژه یا عبارتی بر مبنای ترجمههای اینسلر(1975)، بارتلمه (1904)، کلنز (1988)، لومل (1971) و هینتسه(1995) ترجمه شده است. این واژهها به نشانه + مشخص شدهاند.
2 . هومباخ SpitaÎma - را نام پسر زردشت میداند (1994، 103)، اما این واژه در همه جا نام خاندانِ زردشت است. احتمالاً منظور از پسر زردشت ایسَتْ واسْتْرَ (isat¬. vaÎstra)، بزرگترین فرزند اوست (بارتلمه 1904، 1624).
3 . از ریشه هند و اروپایی*kھeu - : «ورم کردن؛ ورم؛ فرورفتگی» (پوکورنی 1959، ج 1،
4 . واژه اوستایی - daeÎnaÎ به «دیدگاه فکری و نگرش فرد به زندگی خود و جهان پیرامونش اطلاق میشود»(هینتسه 1995، 84). هومباخ (1994) آن را همیشه «دیدگاه دینی» (religious view)ترجمه میکند.
5 . واژه اوستایی spänÊta-را هومباخ (1994)«مقدس»(holy) ترجمه میکند، اما بهتر است آن را به معنی «افزونی بخش» و «کامیاب کننده»making to increase and prosper)) دانست (بیلی 1979، 395).
6 . واحدهای اجتماعی عصر زردشت به ترتیب عبارت بودند از: کشور (daè¨hu-)، قوم (zänÊtu-)، طایفه (-vis ) و خانه یا خانواده (- dam).
7 . فرَوَشی (اوستایی - (frauuašÊi یا فرَوَهْرْ (فارسی میانه (frawahr: از عناصرِ مینوی که پیش از آفرینش موجود بودهاست و پس از مرگ نیز پایدار میماند و وظیفه محافظت از آفریدگان نیک را بر عهده دارد.
8 . کَرشْنَزْ((karšnaz و خشتَوی ((xštauuiنامِ دو خاندانِ ایرانی است.
9 . کَرشْنَزْ((karšnaz و خشتَوی ((xštauuiنامِ دو خاندانِ ایرانی است.
10 . اوستایی haoma-، گیاهی مقدس که افشره آن را در مراسم آیینی مینوشند.
11 . نخستین انسان
12 . یا «راستی، جسمانی [و]با نیرویِ زندگی قدرتمند باشد.»(هینتسه 1995، 94).
13 . در باره اهمیت سیستان در تحول دین زردشت نگاه کنید به: نیولی، 1967.
14 . با توجه به معنای سوشیانت: «نیرومند شونده».
15 . محل دریاچه کیانسه را سیستان نوشتهاند(بندهش، 74). کیانسه احتمالاً نام دریاچه هامون بوده است. نیز نگاه کنید به: پور داود، 1356.
16 . به معنی «کامیاب کننده پدر».
17 . به معنی «شکست دهنده همه»
18 . واژه «فرشگرد» دراصل به معنی «شگفت سازی» است.
19 . «فرّ» یا «فَرّه» در اصل به معنی «سعادت، نیکبختی» است.
20 . احتمالاً منظور از تباهکار ماده، ماده دیودروغ، و منظور از تباهکار نر، اهریمن است.
21 . = دهاکه اژدها: اژدهای «سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزارفن، بس زورمند، دروغ دیوی، دروندِ بد برای جهانیان، بس زورمندترین دروغ که اهریمن در برابر جهان مادی برای نابودیِ جهانهایِ (= آفریدگانِ)[پیرو] راستی، آفرید»(یسن 9:8). این نام بعدا در فارسی میانه به azdahaÎg و در فارسی دری به ضحاک بدل شد. واژه «اژدها» نیز از صورتِ پارتی همین واژه (azÏdahaÎg)بر جای مانده است.
22 . نام یکی از دشمنان ایرانیان است.
23 . نام این دو در اوستای متأخر فقط یک بار در بند 128 فروردین یشت به صورتهای uxšÊiia←¬.äräta«پروراننده راستی» و ـ uxšÊiiat¬.nämah- «پروراننده نماز» آمده و فروهرشان ستوده شده است. لازم به ذکر است که این بند از فروردین یشت از افزودههای بعدی است و زمان افزودنِ آن پس از خلق اسطوره مذکور بوده است.
24 . درباره این سه منجی و وقایع آخر زمان در متون فارسی میانه نگاه کنید به: راشد محصل، 1369.
منابع:
Bailey, H.W. Dictionary of Khotan Saka. Cambridge, 1979.
Bartholomae, C. Altiranisches Wörterbuch. Strassburg, 1904.
Boyce, M."Astvat.äräta."in Encyclopedia Iranica, voI.II, pp. 871-873.
Gnoli,G. Ricerche storiche sul siÎstaÎn antico. Roma,1967.
Hintze, A."The Rise of the Saviour in the Avesta"in Iran und Turfan, Beiträge Berliner Wissenschaftler,Werner Sundermann zum 60. Geburtstag gewidmet,Herausgegeben von C. Reck und P. Zieme, Wiesbaden, 1995,pp.77-97.
Humbach,H. "Gast und Gabe bei Zarathustra" in Münchener Studien zur Sprachwissenschaft 2, 1952 [1957], pp. 5-34.
Ibid.Die Gathas des Zarathustra.2 Bde., Heidelberg, 1959.
Ibid.The GaÎthaÎs of Zarathushtra, in collaboration with J. Elfenbein and P.O. SkjrvØ, 2 voIs. ,Heidelberg, 1991.
Ibid. and P. Ichaporia. The Heritage of Zarathushtra, A New Translation of his GaÎthaÎs. HeideIberg, 1994.
Insler, S. The Gathas of Zarathustra. Acta Iranica 8. Téhéran - Liège, 1975.
Kellens,J. and E. Pirart. Les textes vieil - avestiques. 3 vols.,Wiesbaden,1988, 1990,1991.
Lommel, H.Die GaÎthaÎ des Zarathustra, Herausgegeben von B. Schlerath, Basel/Stuttgart,1971.
Messina, G."il Saušyant - nella tradizione iranica e la sua attesa"in Orientalia 1, 1932,pp.149-176.
Pokorny, J.Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch.2 Bde. Bern/Stuttgart,1959.
Whitney, W.D. Sanskrit Grammar.5th edition,Leipzig ,1924.
بُندَهِش. گزارده مهرداد بهار، تهران، 1369.
پورداود، ابراهیم. سوشیانس .بمبئی، 1346 ه. ق.
همو .«هامون» در یشت ها، به کوشش بهرام فرهوشی، چ 3، تهران، 1356، ج 2، ص 302 - 289.
راشد محصل، محمدتقی. «نجات بخشی در دین زردشتی» در نجات بخشی در ادیان، تهران، 1369، ص 109-1.
لازم به ذکر است که در نگارش این مقاله بیشتر از مقاله هینتسه (1995) استفاده شده است.
تصویر یک مرد ایده آل
.
.
.
. .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واقعا فکر کردین همچین مردی وجود داره؟؟؟؟؟؟؟
این تصویر را برای زنانی که احتیاج به خندیدن ومردانی
که تحمل شنیدن این واقعیت را دارند بفرستید
تعداد صفحات : 5
« ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه میکنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و. آن نوسازی جهان است.» سوشیانت سود رسانهایی هستند که به پیشرفت و رفاه جامعه کمک میکنند درود بر فروهر پاک زرتشت چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ایرانیم ایرانی ورود هرگونه تازی پرست ممنوع